مقعرلغتنامه دهخدامقعر. [ م ُ ق َع ْ ع َ ] (ع ص ) قدح مقعر؛ کاسه ٔ مغاک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). قعب مقعر؛ کاسه ٔ گود. (از اقرب الموارد). || جای عمیق و جای مغاک . (غیاث ) (آنندراج ). مغاک دار و عمیق و عمق دار. (ناظم الاطباء). گود. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : <
مقعرلغتنامه دهخدامقعر. [ م ُ ق َع ْ ع ِ ] (ع ص ) رجل مقعر؛ مردی که از بن حلق خود سخن می گوید. || فلان مقعر؛ فلان به عمق امور می رسد. (از اقرب الموارد).
مقهرلغتنامه دهخدامقهر. [ م ُ هََ ] (ع ص ) ذلیل و خوارشده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). || مغلوب گشته و شکست خورده . (ناظم الاطباء).
مکعرلغتنامه دهخدامکعر. [ م ُ ع ِ ] (ع ص ) تیز دونده . (آنندراج ). تیز دونده . و گویند: مر مکعراً؛ یعنی درگذشت در حالی که تند و تیز می دوید. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || اشتر که پیه در کوهانش پدید آمده بود. (مهذب الاسماء). شتری که در کوهان آن پیه بسیار مجتمع شده باشد.
زاویه ٔ مقعرلغتنامه دهخدازاویه ٔ مقعر. [ ی َ / ی ِ ی ِ م ُ ق َع ْ ع َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) زاویه ای است که کوچکتر از نیم سطح باشد و مقابل آن محدب است . (از هندسه ٔ رهنما ص 19). و رجوع به زاویه ٔ محدب شود.
زاویه ٔ مقعرلغتنامه دهخدازاویه ٔ مقعر. [ ی َ / ی ِ ی ِ م ُ ق َع ْ ع َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) زاویه ای است که کوچکتر از نیم سطح باشد و مقابل آن محدب است . (از هندسه ٔ رهنما ص 19). و رجوع به زاویه ٔ محدب شود.
مقعر کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل کردن، غر کردن، فرورفتگی ایجاد کردن حفر کردن، حفاری کردن، استخراج کردن، گود کردن، تونل زدن، نقبزدن، کندن، گودبرداری کردن کاویدن، کندوکاو کردن، زیرورو کردن، جستجو کردن، جُستن، کنجکاوی کردن شخم زدن، شیار کشیدن سفتن، سوراخ کردن درآوردن، خالی کردن دندانهدار کردن دفن کردن
مقعر کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل کردن، غر کردن، فرورفتگی ایجاد کردن حفر کردن، حفاری کردن، استخراج کردن، گود کردن، تونل زدن، نقبزدن، کندن، گودبرداری کردن کاویدن، کندوکاو کردن، زیرورو کردن، جستجو کردن، جُستن، کنجکاوی کردن شخم زدن، شیار کشیدن سفتن، سوراخ کردن درآوردن، خالی کردن دندانهدار کردن دفن کردن
زاویه ٔ مقعرلغتنامه دهخدازاویه ٔ مقعر. [ ی َ / ی ِ ی ِ م ُ ق َع ْ ع َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) زاویه ای است که کوچکتر از نیم سطح باشد و مقابل آن محدب است . (از هندسه ٔ رهنما ص 19). و رجوع به زاویه ٔ محدب شود.
قوس مقعرsag vertical curveواژههای مصوب فرهنگستانراهی به شکل دو خط مماس که ازطریق یک قوس عمودی سهموی به یکدیگر وصل میشوند و در آن مماس ورودی سرازیر و مماس خروجی سربالاست