مقلدلغتنامه دهخدامقلد. [ م ِ ل َ ] (ع اِ) کلید.ج ، مقالد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). معرب از کلید. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مقلید شود. || کوژکلید. (مهذب الاسماء). کلید بر شکل داس . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ||
مقلدلغتنامه دهخدامقلد. [ م ُ ق َل ْ ل َ ] (اِخ ) ابن المسیب بن رافع عقیلی مکنی به ابوحسان و ملقب به حسام الدوله (مقتول به سال 391 هَ .ق .). از امرای بنی عقیل ، صاحب موصل از 387 تا 391 هَ . ق
مقلدلغتنامه دهخدامقلد. [ م ُ ق َل ْ ل َ ] (ع ص ) فقیه مفتی که تقلید او کنند در احکام فروع دین . مقابل مُقَلِّد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || پیشوایی که کارهای قوم بر عهده ٔ اوست . (از اقرب الموارد). || اسب سابق و درگذرنده از اسبان که نشانه ٔ سباق بر گردن وی بسته باشند. || (اِ) جای گردن بند
مقلدلغتنامه دهخدامقلد. [ م ُ ق َل ْ ل ِ ] (ع ص ) آن که خود را به بستن گردن بند، زینت کرده باشد. (ناظم الاطباء). || عمل کننده بر قول کسی بغیر دلیل .(غیاث ). تقلید کننده و آنکه بر قول کسی بدون دلیل عمل کند. پس ایست . (ناظم الاطباء). آن که از خود تصرفی ندارد. آن که قول و فعل دیگر را بی تصرف و تع
مکلثلغتنامه دهخدامکلث . [ م ِ ل َ ] (ع ص ) نیک رسا و درگذرنده در امور. (منتهی الارب ). رجل مکلث ؛ مرد رسا و درگذرنده در کارها. (ناظم الاطباء).
مقلیدلغتنامه دهخدامقلید. [ م ِ ] (معرب ، اِ) کلید. (مهذب الاسماء) (ترجمان القرآن ). کلید. فارسی معرب و لغتی است در «اقلید». ج ، مقالید. (المعرب جوالیقی ).
[مقلدفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه د، تردست، بازیگر پیرو، دنبالهرو مترجم، مفسر شیاد، شارلاتان، متظاهر چاپلوس ◄ مقلد 851]
مرغ مقلدلغتنامه دهخدامرغ مقلد. [ م ُ غ ِ م ُ ق َل ْ ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) پرنده ای است به اندازه ٔ یک سار که صدای حیوانات و برخی کلمات را بخوبی تقلید می کند. این پرنده را در تداول اهالی خراسان «مینا» می نامند.
مقلدیلغتنامه دهخدامقلدی . [ م ُ ق َل ْ ل ِ ] (حامص ) مسخرگی و بذله گویی . (ناظم الاطباء). شغل و عمل مقلد. و رجوع به مقلد شود.
مقلدپیشهلغتنامه دهخدامقلدپیشه . [ م ُ ق َل ْ ل ِ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) نقال و رقاص و خنیاگر. (غیاث ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
مقلدوارلغتنامه دهخدامقلدوار. [ م ُ ق َل ْ ل ِ ] (ص مرکب ،ق مرکب ) مانند مقلد و بطور تقلید. (ناظم الاطباء).
[مقلدفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه د، تردست، بازیگر پیرو، دنبالهرو مترجم، مفسر شیاد، شارلاتان، متظاهر چاپلوس ◄ مقلد 851]
مقلدیلغتنامه دهخدامقلدی . [ م ُ ق َل ْ ل ِ ] (حامص ) مسخرگی و بذله گویی . (ناظم الاطباء). شغل و عمل مقلد. و رجوع به مقلد شود.
مقلدات الشعرلغتنامه دهخدامقلدات الشعر. [ م ُ ق َل ْ ل َ تُش ْ ش ِ ] (ع اِ مرکب ) اشعار باقیمانده در زمانه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مقلدپیشهلغتنامه دهخدامقلدپیشه . [ م ُ ق َل ْ ل ِ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) نقال و رقاص و خنیاگر. (غیاث ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
مقلدوارلغتنامه دهخدامقلدوار. [ م ُ ق َل ْ ل ِ ] (ص مرکب ،ق مرکب ) مانند مقلد و بطور تقلید. (ناظم الاطباء).
مرغ مقلدلغتنامه دهخدامرغ مقلد. [ م ُ غ ِ م ُ ق َل ْ ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) پرنده ای است به اندازه ٔ یک سار که صدای حیوانات و برخی کلمات را بخوبی تقلید می کند. این پرنده را در تداول اهالی خراسان «مینا» می نامند.
[مقلدفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه د، تردست، بازیگر پیرو، دنبالهرو مترجم، مفسر شیاد، شارلاتان، متظاهر چاپلوس ◄ مقلد 851]