مقلیسالغتنامه دهخدامقلیسا. [ م ِ ] (اِ) مأخوذ از سریانی ، تخم سپندان . (ناظم الاطباء). و رجوع به مقلیاثا شود.
مقلاصیلغتنامه دهخدامقلاصی . [ م ِ ] (ص نسبی ) منسوب به مقلاص که از قرای جرجان است . (ازانساب سمعانی ).
مقلاصیلغتنامه دهخدامقلاصی . [ م ِ ] (ص نسبی ) منسوب به مقلاص یکی از رؤسای فرقه ای ازمانویه . ج ، مقالصه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
مادة مقلصةدیکشنری عربی به فارسیگس , قابض , جمع کننده , سفت , داروي قابض , سخت گير , دقيق , طاقت فرسا , شاق , تند و تيز