ملاذلغتنامه دهخداملاذ. [ م َ ] (ع اِ) (از «ل و ذ») اندخسواره . (دهار). پناه . (نصاب ). پناه جای . (منتهی الارب ). جای پناه . (غیاث ) (آنندراج ). ملجاء و پناهگاه و جای پناه و جای امن و پناه . (ناظم الاطباء). ملاز. کهف . معاذ. مأوی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : نی
ملاذلغتنامه دهخداملاذ. [ م َ ذذ ] (ع اِ) (از «ل ذ ذ») چیزهای لذیذ. (غیاث ). شهوات . واحد آن مَلَذّة است . (از اقرب الموارد) : فاحشه ٔ خاص به زبان کشف به چشم سر نگرستن است به ملاذ و شهوات دنیا. (کشف الاسرار ج 3 ص <span class="hl" dir="l
ملاذلغتنامه دهخداملاذ. [ م َل ْ لا ] (ع ص ) (از «م ل ذ») سخن فروش . (مهذب الاسماء). دروغگوی که گوید و نکند. (منتهی الارب ) (غیاث ) (ناظم الاطباء). || خودرای نادرست دوستی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مَلَذّان . (از اقرب الموارد). رجوع به ملذان شود. || ذئب ملاذ؛ گرگ سبک چست . (منتهی الارب )
میلادلغتنامه دهخدامیلاد. (اِخ ) نام پهلوان ایران . (غیاث ). نام یکی از پهلوانان ایران که پدر گرگین بود. (ناظم الاطباء). نام پدر گرگین بوده . (انجمن آرا). نام یکی از پهلوانان ایران که چون کیکاووس به مازندران رفت ایران رابه او سپرد و گرگین پسر اوست . (برهان ) : ترا ای
میلادلغتنامه دهخدامیلاد. (ع اِ) زمان ولادت . (غیاث ). وقت زادن . (منتهی الارب ، ماده ٔ ول د) (السامی ) (ناظم الاطباء). ج ، موالید. (مهذب الاسماء). زمان ولادت و روز ولادت . (ناظم الاطباء). زمان ولادت و وقت زادن . (آنندراج ). گاه زادن . وقت ولادت . (یادداشت مؤلف ) :
ملائتلغتنامه دهخداملائت . [ م َ ءَ ] (ع اِمص ) ضد اعسار است که در فقه به آن یسار هم گفته می شود. (ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی ). و رجوع به مَلاءَة (معنی دوم ) شود.
ملاثلغتنامه دهخداملاث . [ م َ ] (ع ص ) مرد بزرگ قدر شریف . مِلوَث . ج ، ملاوث . ملاوثة. ملاویث . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || (اِ) انه لنعم الملاث للضیفان ؛ همانا او پناهگاه خوبی برای میهمانان است . (از اقرب الموارد). || جایی که بدان دور زند چیزی و مراد از «ملاث الاز
ملاتلغتنامه دهخداملات . [ م َ ] (اِ) اصلاً اصطلاح بنایی است و ملات گلی است نرم که با آن جرزهای تمیز و نماهای آجری و روی کار را می چینند و طبیعی است که هرگاه ملات را نازک بگیرند روی کار زیباتر می شود و در مقابل آجر بیشتر می برد و اگر ملات را کلفت بگیرند آجر کمتر مصرف می شود.به همین مناسبت اصطل
ملاذبةلغتنامه دهخداملاذبة. [ م ُ ذَ ب َ ] (ع مص ) جای گرفتن و اقامت کردن به جایی . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). اقامت کردن . لُذوب . (از اقرب الموارد).
ملاذانیلغتنامه دهخداملاذانی . [ م َنی ی ] (ع ص ) آنکه نصیحت پیدا کند و بدی پنهان دارد.(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دروغگویی که گوید و نکند و متظاهری که در دوستی راست نباشد بلکه نصیحت آشکار کند و جز آن را پنهان دارد. (از اقرب الموارد).
ملاذجردلغتنامه دهخداملاذجرد. [ م َ ج ِ ] (اِخ ) ملاذگرد. ملازجرد. ملازگرد. ملاسگرد. منازگرد. و رجوع به ملازگرد شود.
ملاذگردلغتنامه دهخداملاذگرد. [ م َ گ ِ ] (اِخ ) ملازگرد. ملازجرد. ملاذجرد. ملاسگرد. منازجرد. رجوع به ملازگرد شود.
ملاذالغربالغتنامه دهخداملاذالغربا. [ م َ ذُل ْ غ ُ رَ ] (ع اِ مرکب ) پناهگاه غریبان . ملجاء دورماندگان از وطن : معین الخلفا سلفاً و خلفاً، ملاذالغربا شرقاً و غرباً... (منشآت خاقانی چ دانشگاه ص 179). دیگر عروس فکر من از بی جمالی سر برنیارد...
ملذلغتنامه دهخداملذ. [ م َ ل َذذ ] (ع ص ) مزه دار و خوشمزه . ج ، مَلاذّ. (ناظم الاطباء). || (اِ) موضع لذت . ج ، مَلاذّ. (از اقرب الموارد) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
ملاذبةلغتنامه دهخداملاذبة. [ م ُ ذَ ب َ ] (ع مص ) جای گرفتن و اقامت کردن به جایی . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). اقامت کردن . لُذوب . (از اقرب الموارد).
ملاذانیلغتنامه دهخداملاذانی . [ م َنی ی ] (ع ص ) آنکه نصیحت پیدا کند و بدی پنهان دارد.(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دروغگویی که گوید و نکند و متظاهری که در دوستی راست نباشد بلکه نصیحت آشکار کند و جز آن را پنهان دارد. (از اقرب الموارد).
ملاذجردلغتنامه دهخداملاذجرد. [ م َ ج ِ ] (اِخ ) ملاذگرد. ملازجرد. ملازگرد. ملاسگرد. منازگرد. و رجوع به ملازگرد شود.
ملاذگردلغتنامه دهخداملاذگرد. [ م َ گ ِ ] (اِخ ) ملازگرد. ملازجرد. ملاذجرد. ملاسگرد. منازجرد. رجوع به ملازگرد شود.
ملاذالغربالغتنامه دهخداملاذالغربا. [ م َ ذُل ْ غ ُ رَ ] (ع اِ مرکب ) پناهگاه غریبان . ملجاء دورماندگان از وطن : معین الخلفا سلفاً و خلفاً، ملاذالغربا شرقاً و غرباً... (منشآت خاقانی چ دانشگاه ص 179). دیگر عروس فکر من از بی جمالی سر برنیارد...