ملازمتلغتنامه دهخداملازمت . [ م ُ زَ / زِ م َ ] (از ع ، مص ) پیوسته بودن به جایی یا نزد کسی . (غیاث ). مأخوذ از تازی ، اشتغال ومواظبت و پیوسته بودن در کار و ثبات قدم و پابرجایی . (ناظم الاطباء). ملازمة. لازم گرفتن . جدا نشدن . منفک نشدن :</spa
ملازمتفرهنگ فارسی عمید۱. چیزی را به کسی پیوستن.۲. همیشه در خدمت کسی بودن.۳. در جایی ماندن و اقامت کردن.
يَعْکُفُونَفرهنگ واژگان قرآن ملازمت داشتند (ازعکوف به معناي ملازمت و ايستادن نزد چيزي است. عبارت "قَوْمٍ يَعْکُفُونَ عَلَىٰ أَصْنَامٍ لَّهُمْ" يعني :همواره بر پرستش بتهاى خود ملازمت داشتند)