ملاسلغتنامه دهخداملاس . [ م ِ ] (فرانسوی ، اِ) تفاله و ثفل چغندر که قند آن را برای کارخانه ٔ قندسازی گرفته باشند. شیره ٔ سرخی که در آخر از چغندر قند ماند و آن را تکریر و تصفیه نکنند چه خرج آن بیش از دخل بود. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). شیره ای است غلیظ و غیر قابل متبلور شدن (قند شدن ) که از
ملاسفرهنگ فارسی عمیدشیرۀ چغندر قند یا نیشکر که در کارخانههای قندسازی گرفته میشود و آن را بهصورت شکر یا قند در میآورند.
ملاسفرهنگ فارسی معین(مِ) [ فر. ] (اِ.) مایع غلیظ شربتی شکل تیره رنگی که در کارخانه های قندسازی در نتیجة جوشاندن نیشکر و یا پس از استخراج شکر از جوشاندة چغندر قند حاصل شود.
میلاسلغتنامه دهخدامیلاس . (اِخ ) دهی است از دهستان جانکی بخش لردگان شهرستان شهرکرد واقع در 13هزارگزی جنوب خاوری لردگان با 221 تن سکنه . آب آن از چشمه و قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج <span class="hl" dir
میلاشلغتنامه دهخدامیلاش . (اِخ ) دهی است از دهستان اشکور پایین بخش رودسر شهرستان لاهیجان ، واقع در 30هزارگزی جنوب رودسر با 85 تن سکنه . آب آن از چشمه و راه آن مالروو صعب العبور است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج <span class="hl
ملازلغتنامه دهخداملاز. [ م َل ْ لا ] (ع اِ) گرگ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
ملازلغتنامه دهخداملاز. [ م َ ] (اِ) ملاج . سَغّ. کام . ملازه . کُده . لهات . زبان کوچک . زبان کوچکه .(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ملازه شود. || مقدم سر از بالای پیشانی تا یافوخ . ملاج .(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). در اصطلاح پزشکی فضایی که میان محفظه ٔ استخوانی جمجمه پیش از سخت و است
ملازلغتنامه دهخداملاز. [ م َ ] (ع اِ) پناه . (مهذب الاسماء). پناه جای . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ملجاء. ملاذ. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
ملاسرابلغتنامه دهخداملاسراب . [ م ُل ْ لا س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان گاودول است که در بخش مرکزی شهرستان مراغه واقع است و 225 تن سکنه دارد. (ازفرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
ملاسنةلغتنامه دهخداملاسنة. [ م ُ س َ ن َ ] (ع مص ) با هم سخن کردن و نبرد کردن در سخن آوری . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
ملاسرالغتنامه دهخداملاسرا. [ م ُل ْ لا س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان سنگر کهدمات است که در بخش مرکزی شهرستان رشت واقع است و 812 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
ملاسرالغتنامه دهخداملاسرا. [ م ُل ْ لا س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان گسکرات است که در بخش صومعه سرای شهرستان فومن واقع است و 354 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
ملاسرابلغتنامه دهخداملاسراب . [ م ُل ْ لا س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان گاودول است که در بخش مرکزی شهرستان مراغه واقع است و 225 تن سکنه دارد. (ازفرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
ملاسنةلغتنامه دهخداملاسنة. [ م ُ س َ ن َ ] (ع مص ) با هم سخن کردن و نبرد کردن در سخن آوری . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
ملاسرالغتنامه دهخداملاسرا. [ م ُل ْ لا س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان سنگر کهدمات است که در بخش مرکزی شهرستان رشت واقع است و 812 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
ملاسرالغتنامه دهخداملاسرا. [ م ُل ْ لا س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان گسکرات است که در بخش صومعه سرای شهرستان فومن واقع است و 354 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
غملاسلغتنامه دهخداغملاس . [ غ ِ ] (ع ص ) شقشقة غملاس ؛ شقشقه ٔ سطبر، و آن ریه مانندی است که شتر وقت مستی از دهان برآرد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). شقشقة ضخمة. (اقرب الموارد). رجوع به شقشقة شود.
انملاسلغتنامه دهخداانملاس . [ اِ م ِ ] (ع مص ) نرم و تابان گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). نسو شدن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). || فوت شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || رها گردیدن از کار. (ناظم الاطباء).رهیدن . بازگشتن از کاری .
املاسلغتنامه دهخدااملاس . [ اِ ] (ع مص ) در هم آمیختن تاریکی . || پشم ریختن گوسفند. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد).
املاسلغتنامه دهخدااملاس . [ اِم ْ م ِ ] (ع مص ) فوت شدن . (منتهی الارب )(آنندراج ). افلات . (از اقرب الموارد). || نرم و تابان گردیدن . || بازگشتن از کاری . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). انخناس سریع.(از لسان العرب از اقرب الموارد). || خیره گردیدن بینایی . (آنندراج ). و رجوع به انملا