ملاعنهلغتنامه دهخداملاعنه . [ م ُ ع َ ن َ ] (ع ص ) صیغه ٔ اسم مفعول از مفاعله است ، و تاء در آخر برای تأنیث است چراکه این لفظ در صفت لفظ جمع واقع است و لفظ جمع نزد نحویان حکم مؤنث دارد. (غیاث ) (آنندراج ). صیغه ٔ اسم مفعول مؤنث از ملاعنة. رجوع به ملاعنة و ملاعن شود.
ملاعنةلغتنامه دهخداملاعنة. [ م َ ع ِ ن َ ] (ع ص ، اِ) جمع ملعون است خلاف القیاس . (غیاث ) (آنندراج ).
ملاحنةلغتنامه دهخداملاحنة. [ م ُ ح َ ن َ ] (ع مص ) با هم زیرکی نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بازگردانیدن سخن بر همدیگر. || زیرکی نمودن در لحن قولی یعنی در مضمون و معنی سخن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء).
ملاعنةلغتنامه دهخداملاعنة. [ م ُ ع َ ن َ ] (ع مص ) بر یکدیگر لعنت خواندن شوی و زن . لعان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نفرین و لعنت کردن یکدیگر را. لعان . (از اقرب الموارد). || (اصطلاح فقه ) قذف شوی زن را در حال آبستنی و چهار بار شاهد گرفتن خدای بر راستگویی خویش و گفتن بار پنجم که لعنت خدای بر م
ملاعنلغتنامه دهخداملاعن . [ م ُ ع ِ ] (ع ص ) لعنت کننده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || (اصطلاح فقه ) زوجی که مقررات ملاعنه (لعان ) را انجام می دهد. ملاعن باید بالغو عاقل و رشید باشد. و رجوع به ملاعنة و لعان شود.
ملاعنةلغتنامه دهخداملاعنة. [ م َ ع ِ ن َ ] (ع ص ، اِ) جمع ملعون است خلاف القیاس . (غیاث ) (آنندراج ).
ملاعنةلغتنامه دهخداملاعنة. [ م ُ ع َ ن َ ] (ع مص ) بر یکدیگر لعنت خواندن شوی و زن . لعان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نفرین و لعنت کردن یکدیگر را. لعان . (از اقرب الموارد). || (اصطلاح فقه ) قذف شوی زن را در حال آبستنی و چهار بار شاهد گرفتن خدای بر راستگویی خویش و گفتن بار پنجم که لعنت خدای بر م
لعانلغتنامه دهخدالعان . [ ل ِ ] (ع اِمص ) راندگی . اسم است . لعانیة. || (مص ) حکم کردن . یقال : لاعن الحاکم بینهما لعاناً؛ اذا حکم . (منتهی الارب ). || یکدیگر را لعنت کردن و نفرین نمودن . (منتخب اللغات ). ملاعنة. (زوزنی ). لعنت خواندن شوی و زن بر یکدیگر. (منتهی الارب ). || (اصطلاح فقه ) در اص
لعنتلغتنامه دهخدالعنت . [ ل َ ن َ ] (ع اِمص ) لعنة. اسم است لعن را. قال اﷲتعالی : أن لعنةاﷲ علی الظالمین . (قرآن 44/7).ج ، لعان ، لعنات . راندگی . (منتهی الارب ). فربه . (صحاح الفرس ). نفرین . بهل . بهلة. رِجس . بُعد. رجم . سب ّ. (منتهی الارب ). ضد برکت . (ق