ملامستلغتنامه دهخداملامست . [ م ُ م َ س َ /م ُ م ِ س َ ] (از ع ، مص ) به همدیگر سائیدن . (غیاث ). ملامسة. و رجوع به ملامسة شود. || جماع کردن .(غیاث ) : یکی غسل جنابت سفاد را از اخامص قدم تا اعالی ساق می شستی یکی مضمضه و استنشاق از رفعحدث
ملامسهلغتنامه دهخداملامسه . [ م ُ م َ س َ /م ِ س ِ ] (از ع ، مص ) مأخوذ از تازی ، همدیگر را سودن با دست . (ناظم الاطباء). ملامسة. || جماع کردن . (ناظم الاطباء). و رجوع به ملامسة و ملامست شود.
کیسلغتنامه دهخداکیس . [ ک َ ] (ع مص ) زیرک شدن ، کیاسة مثله . (منتهی الارب ) (آنندراج ). زیرک و فطن گردیدن . (ناظم الاطباء): کاس الغلام یکیس کیسا و کیاسة؛ یعنی زیرک و ظریف و باوقار گردید. (از اقرب الموارد). || به زیرکی غلبه کردن . (تاج المصادر بیهقی ). چیره شدن در کیاست ، و فی الحدیث : انما
پشتولغتنامه دهخداپشتو. [ پ َ / پ ُ ] (اِخ ) یا پختو نام لهجه ای در افغانستان و آن شعبه ای است از زبانهای ایرانی . (دائرةالمعارف اسلامی ج 1 ص 152). پشتو ظاهراً از لفظ پشتون یا پختون آمده است ک