ملجالغتنامه دهخداملجا. [ م َ ] (ع اِ) مأخوذ از تازی ، مَلجَاء.پناهگاه و جای پناه و مأمن و جای امن و پشت و پناه و جای استراحت و آسایش . (ناظم الاطباء) : روزی است ازآن پس که در آن روز نیابندخلق از حکم عدل نه ملجا و نه منجا. ناصرخسرو.<b
ملجادیکشنری عربی به فارسیسوراخ زيرزميني , نقب , پناهگاه , زيرزمين لا نه کردن , پنهان شدن , نقب زدن , جان پناه , محافظت , حمايت , محافظت کردن , پناه دادن
ملجاءلغتنامه دهخداملجاء. [ م َ ] (ع ص ) شاة ملجاء؛ گوسفندی که پاره ای از او سفید بود و پاره ای سیاه . (مهذب الاسماء). چیزی که سفیدی و سیاهی داشته باشد. (از معجم البلدان ).
ملجاءلغتنامه دهخداملجاء. [ م َ ج َءْ ] (ع اِ) پناگاه . ج ، ملاجی ٔ.(مهذب الاسماء). اندخسواره . (دهار). پناهگاه . (ترجمان القرآن ). پناه جای . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). به معنی جای پناه مأخوذ از لجاء که به معنی پناه گرفتن است . (غیاث ) (آنندراج ). مَعقِل . مَلاذ. حصن . ج ، ملاجی ٔ. (از اق
ملجاءلغتنامه دهخداملجاء. [ م َ ج َءْ ] (ع مص ) پناه گرفتن به کسی . (تاج المصادربیهقی ). پناه گرفتن . (صراح ). لَجاءْ. پناه گرفتن . (ناظم الاطباء). التجاء. (از ذیل اقرب الموارد).
ملجاءلغتنامه دهخداملجاء. [ م ُ ج َءْ ] (ع ص ) به ستم به کاری داشته . مجبور. مضطر. درمانده . ناچار. ناگزیر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : هم به خدمت و مراعات تو ملجاء تواند بود و هم به حکم و فرمان تو ملجم . (مرزبان نامه چ قزوینی ص 150).
ملجاءلغتنامه دهخداملجاء. [ م َ ] (ع ص ) شاة ملجاء؛ گوسفندی که پاره ای از او سفید بود و پاره ای سیاه . (مهذب الاسماء). چیزی که سفیدی و سیاهی داشته باشد. (از معجم البلدان ).
ملجاءلغتنامه دهخداملجاء. [ م َ ج َءْ ] (ع اِ) پناگاه . ج ، ملاجی ٔ.(مهذب الاسماء). اندخسواره . (دهار). پناهگاه . (ترجمان القرآن ). پناه جای . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). به معنی جای پناه مأخوذ از لجاء که به معنی پناه گرفتن است . (غیاث ) (آنندراج ). مَعقِل . مَلاذ. حصن . ج ، ملاجی ٔ. (از اق
ملجاءلغتنامه دهخداملجاء. [ م َ ج َءْ ] (ع مص ) پناه گرفتن به کسی . (تاج المصادربیهقی ). پناه گرفتن . (صراح ). لَجاءْ. پناه گرفتن . (ناظم الاطباء). التجاء. (از ذیل اقرب الموارد).
ملجاءلغتنامه دهخداملجاء. [ م ُ ج َءْ ] (ع ص ) به ستم به کاری داشته . مجبور. مضطر. درمانده . ناچار. ناگزیر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : هم به خدمت و مراعات تو ملجاء تواند بود و هم به حکم و فرمان تو ملجم . (مرزبان نامه چ قزوینی ص 150).
ملجاءلغتنامه دهخداملجاء. [ م َ ] (ع ص ) شاة ملجاء؛ گوسفندی که پاره ای از او سفید بود و پاره ای سیاه . (مهذب الاسماء). چیزی که سفیدی و سیاهی داشته باشد. (از معجم البلدان ).
ملجاءلغتنامه دهخداملجاء. [ م َ ج َءْ ] (ع اِ) پناگاه . ج ، ملاجی ٔ.(مهذب الاسماء). اندخسواره . (دهار). پناهگاه . (ترجمان القرآن ). پناه جای . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). به معنی جای پناه مأخوذ از لجاء که به معنی پناه گرفتن است . (غیاث ) (آنندراج ). مَعقِل . مَلاذ. حصن . ج ، ملاجی ٔ. (از اق
ملجاءلغتنامه دهخداملجاء. [ م َ ج َءْ ] (ع مص ) پناه گرفتن به کسی . (تاج المصادربیهقی ). پناه گرفتن . (صراح ). لَجاءْ. پناه گرفتن . (ناظم الاطباء). التجاء. (از ذیل اقرب الموارد).
ملجاءلغتنامه دهخداملجاء. [ م ُ ج َءْ ] (ع ص ) به ستم به کاری داشته . مجبور. مضطر. درمانده . ناچار. ناگزیر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : هم به خدمت و مراعات تو ملجاء تواند بود و هم به حکم و فرمان تو ملجم . (مرزبان نامه چ قزوینی ص 150).