ململلغتنامه دهخداململ . [ م َ م َ ] (اِ) قسمی از پارچه ٔ سپید. (ناظم الاطباء). قسمی پارچه ٔ سفید از پنبه شبیه به چلوار لکن نازکتر از آن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
خاصه ململلغتنامه دهخداخاصه ململ . [خاص ْ ص َ / ص ِ م َ م َ ] (اِ مرکب ) خاصه مرمر. قسمی ململ بسیار نازک است که از آن چارقد زنان کنند و داروهای مایع بدان صافی کنند. رجوع به کلمه ٔ قَصَب شود.
ملململغتنامه دهخداململم . [ م ُ ل َ ل َ ] (ع ص ) گرد و درهم پیوسته . (منتهی الارب ) (آنندراج ). فراهم آمده . درهم پیوسته . (ناظم الاطباء). گرد و فراهم آمده . درهم پیوسته . (از اقرب الموارد). || سنگ گرد و مدور. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || شعر ململم ؛ موی روغن مالیده . (از ذیل اقرب المو
ململمةلغتنامه دهخداململمة. [ م ُ ل َ ل َ م َ ] (ع اِ) بینی فیل . (منتهی الارب ) (آنندراج ). خرطوم فیل . (ناظم الاطباء). خرطوم فیل : ضرب ململمةالفیل . (از اقرب الموارد). و رجوع به مدخل بعد شود. || (ص ) کتیبة ململمة؛ لشکر فراهم آمده ٔ درهم پیوسته . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). لشکر گ
ململةلغتنامه دهخداململة. [ م َ م َ ل َ ] (ع مص ) شتابی کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بی قرار کردن کسی را، چنانکه گویی بر خاکستر گرم (ملة) خفته است . مضطرب و بی آرام کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد). || (اِ) خرطوم فیل و منه حمل یوم الج
ململیلغتنامه دهخداململی . [ م َ م َ ] (اِخ ) شعبه ای از طایفه ٔ بابادی هفت لنگ بختیاری ودارای شعب ذیل است : سله چین ، کوروند، ملورچی ، حلوانی ، شهنی ، نصیر و گمار. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 74).
ملململغتنامه دهخداململم . [ م ُ ل َ ل َ ] (ع ص ) گرد و درهم پیوسته . (منتهی الارب ) (آنندراج ). فراهم آمده . درهم پیوسته . (ناظم الاطباء). گرد و فراهم آمده . درهم پیوسته . (از اقرب الموارد). || سنگ گرد و مدور. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || شعر ململم ؛ موی روغن مالیده . (از ذیل اقرب المو
ململمةلغتنامه دهخداململمة. [ م ُ ل َ ل َ م َ ] (ع اِ) بینی فیل . (منتهی الارب ) (آنندراج ). خرطوم فیل . (ناظم الاطباء). خرطوم فیل : ضرب ململمةالفیل . (از اقرب الموارد). و رجوع به مدخل بعد شود. || (ص ) کتیبة ململمة؛ لشکر فراهم آمده ٔ درهم پیوسته . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). لشکر گ
ململةلغتنامه دهخداململة. [ م َ م َ ل َ ] (ع مص ) شتابی کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بی قرار کردن کسی را، چنانکه گویی بر خاکستر گرم (ملة) خفته است . مضطرب و بی آرام کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد). || (اِ) خرطوم فیل و منه حمل یوم الج
ململیلغتنامه دهخداململی . [ م َ م َ ] (اِخ ) شعبه ای از طایفه ٔ بابادی هفت لنگ بختیاری ودارای شعب ذیل است : سله چین ، کوروند، ملورچی ، حلوانی ، شهنی ، نصیر و گمار. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 74).
خاصه ململلغتنامه دهخداخاصه ململ . [خاص ْ ص َ / ص ِ م َ م َ ] (اِ مرکب ) خاصه مرمر. قسمی ململ بسیار نازک است که از آن چارقد زنان کنند و داروهای مایع بدان صافی کنند. رجوع به کلمه ٔ قَصَب شود.
متململلغتنامه دهخدامتململ . [ م ُ ت َ م َ م ِ ] (ع ص ) بی آرام و برگردنده از جایی به جایی از بیماری و اندوه . (آنندراج )(از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مضطرب و بی آرام در بستر. (ناظم الاطباء). پیچان که بخود پیچد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). نوم متململ ؛ هوان یکون بین النوم والیقظه . (بحر
تململلغتنامه دهخداتململ . [ ت َ م َ م ُ ] (ع مص ) بی آرام شدن در بستر. (زوزنی ). بی آرامی کردن و برگردیدن از جانبی به جانبی از بیماری و اندوه . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بیقراری و بی آرامی و بمعنی حالتی که در میان خواب و بیداری باشد. (غیاث اللغات ) <span class=