ملوملغتنامه دهخداملوم . [ م َ ](ع ص ) نکوهیده . مَلیم . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ملامت کرده شده . (آنندراج ) (غیاث ) : و لاتجعل یدک مغلولة اًِلی عنقک و لاتبسطها کل البسط فتقعد ملوماً محسوراً. (قرآن 31/17). تا
ملایملغتنامه دهخداملایم . [ م ُ ی ِ ] (ع ص ) مأخوذ از تازی ، سازوار و موافق و مناسب . (ناظم الاطباء) سازگار. ملائم . مقابل منافر: لذت ادراک ملایم است و الم ادراک منافر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : انبساطی فزوده که خردآن را موافق مکاتبت نشمرد و ملایم مراسلت ندارد. (چه
ململغتنامه دهخداملم . [ م َ ل َ ] (ع ص ) مرد ناکس و فرومایه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
ململغتنامه دهخداملم . [ م ِ ل َم م ] (ع ص ) رجل ملم ؛ آنکه جمع کند قوم یا عشیره ٔ پراکنده ٔ خود را. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).- رجل ملم مِعَم ّ ؛ مردی که کارهای مردم اصلاح کند و نیکی او به همگان رسد. (از اقرب الموارد).
ململغتنامه دهخداملم . [ م ِ ل َم م / م ُ ل َم م ] (ع ص ) سخت و استوار از هر چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط).
ملیملغتنامه دهخداملیم . [ م َ ] (ع ص ) نکوهیده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ملوم . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
اجتیاحلغتنامه دهخدااجتیاح . [ اِ ] (ع مص ) جوح . هلاک گردانیدن . || ازبیخ برکندن . (منتهی الارب ). ز بن برکندن . (زوزنی ). استیصال . ذوع : قصد خاندانهای قدیم و دودمان کریم نامبارک باشد و اقدام بر استیصال و اجتیاح پادشاهان منکر و ملوم . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). || ببردن سرما میوه را. (تاج المصادر
جزوعلغتنامه دهخداجزوع . [ ج َ ] (ع ص )ناشکیبا و زاری کننده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة). ناشکیبا. (دهار) (مهذب الاسماء). بسیار جزع کننده . بی شکیبا. بسیار بی تابی کننده . بسیار ناشکیبایی کننده . (یادداشت مؤلف ) : و ذوالصبر محمود علی کل