مماراتلغتنامه دهخداممارات . [ م ُ ] (ع مص ) جدل و ستیزه کردن . ستیزه . جدل . خصومت : او چون اصرار و انکار قوم دید جز مدارات و ترک ممارات چاره ندید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 316). بونصر پرده از سر ممارات برگرفت و در خدمت رایت منتصر پیش او ب
مماراتفرهنگ فارسی معین(مُ) [ ع . مماراة ] 1 - (مص ل .) جنگ کردن ، جدال کردن . 2 - (اِمص .)جدال ، ستیزه .
ممارثلغتنامه دهخداممارث . [ م َ رِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مِمرث . (از آنندراج )(ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به ممرث شود.
ممراضلغتنامه دهخداممراض . [ م ِ ] (ع ص ) آنکه بسیار بیمار می گردد. (ناظم الاطباء). مرد سخت بیمارغنج . (منتهی الارب ). بسیاربیماری . (دهار) (آنندراج ). بیمارغنج . (صراح ). بیمارگن . (مهذب الاسماء). بیمارناک . همیشه بیمار. بیمارژون . آنکه در برابر بیماریها ایستادگی و مقاومت نتواند. (یادداشت مرحو
ممراطلغتنامه دهخداممراط. [ م ِ ] (ع ص ) خرمابنی که غوره افکندن عادت وی باشد. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || ناقه ٔ شتاب رو. (منتهی الارب ). ماده شتر شتاب رو. (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). ماده شتری که سریع رفتن و پیش افتادن عادت وی باشد. (از اقرب الموارد).<br
يُمَارُونَفرهنگ واژگان قرآنبا پا فشاری بحث و مجادله می کنند(از مرية که معنايش به پستان ماده شتر جهت دوشيدن شير دست کشيدن است و جدال را از اين روممارات خواندهاند که شخص مجادله کننده با کلام خود ميخواهد همه حرفهاي طرف خود را از او بدوشد و رد کند . کلمه يمارون مضارع از مصدر ممارات است ، و ممارات به معناي پافشاري بر جدال است )
جرعلغتنامه دهخداجرع . [ ج َ رَ ] (اِخ ) نام موضعی است که در بیت زیر ذکر گردیده است : للما زنیةمصطاف و مرتبعممارات اودفالمقرات فالجرع .ابن مقیل (از معجم البلدان ).
بستهیدنلغتنامه دهخدابستهیدن . [ ب ِ ت ِ دَ ] (مص ) ستیزه و لجاج کردن : ممارات ؛ با کسی بستهیدن . مجادله . منازعه . لجاج . تماری ؛ با یکدیگر بستهیدن . (زوزنی ) : در کارها بتا ستهیدن گرفته ای گشتم ستوه از تو من از بس که بستهی . بوشعیب .
مِرَاءًفرهنگ واژگان قرآنبحث و مجادله (کلمه مرية به معناي تردد در چيزي است ، و شک از مريه عموميتر است . امتراء و ممارات به معناي محاجه (دليل آوردن)در آن امري است که مورد ترديد باشد . اصل کلمه مرية از اصطلاح مريت الناقة گرفته شده که معنايش به پستان ماده شتر جهت دوشيدن شير دست کشيدم است . پس اگر جدال را ممارات خواندهاند براي
شک کردنلغتنامه دهخداشک کردن . [ ش َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به شک افتادن . تردید کردن . خلاف یقین کردن . ارتیاب . مراء. ممارات . مریه . امتراء. بیقره . (از یادداشت مؤلف ) : هیچ شک می نکنم کآهوی مشکین تتارشرم دارد ز تو مشکین خط آهوگردن . سعدی .</