مماطله کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. درنگ کردن، تاخیر کردن، معطل کردن، دفعالوقت کردن ۲. اهمال ورزیدن، سهلانگاری کردن، مسامحه کردن
مماثلهلغتنامه دهخدامماثله . [ م ُ ث َ / ث ِ ل َ / ل ِ ] (از ع ، اِمص ) همانند شدن . مماثلة. مماثلت . || (اِمص ) مانندی . مانندگی . همانندی . شباهت . || (اصطلاح بدیع) در اصطلاح بدیع، آن است که اجزای جمله از کلام تماماً یا غالباً
مماثلةلغتنامه دهخدامماثلة. [ م ُ ث َ ل َ ] (ع مص ) مماثلت .مماثلة. مانند و مشابه گردیدن . (از ناظم الاطباء). مانند شدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). با کسی یا چیزی مانیدن . (دهار). مانند یکدیگر شدن . (از منتهی الارب ).تماثل . مشابهت . (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). || تشبیه کردن . (از ا
مماطلةلغتنامه دهخدامماطلة. [ م ُ طَ ل َ ] (ع مص ) درنگ و معطل کردن در ادای وام و حق کسی . (منتهی الارب ). مطال . مماطلت . تأخیر کردن در کاری یا در حق کسی . معطل کردن . در انتظار نگه داشتن . رجوع به مماطلت و مطال شود. || (اِمص ) تأخیر. درنگ .
کسی که قانونگذاری مجلس را با اطاله کلا م و وسایل دیگر بتاخیر می اندازددیکشنری فارسی به عربیمماطلة سياسية
مماطلهفرهنگ فارسی معین(مُ طَ لِ یا لَ) [ ع . مماطلة ] 1 - (مص ل .) معطل کردن ، در انتظار نگه داشتن . 2 - (اِمص .) تاخیر، درنگ .
مماطلهفرهنگ مترادف و متضاد۱. اهمال، تسویف، درنگ، تاخیر، مسامحه، مماطلت، مماشات، سهلانگاری، دفعالوقت ۲. منع کردن، جلوگیری کردن ۳. دفع الوقت کردن
مماطلهفرهنگ فارسی معین(مُ طَ لِ یا لَ) [ ع . مماطلة ] 1 - (مص ل .) معطل کردن ، در انتظار نگه داشتن . 2 - (اِمص .) تاخیر، درنگ .
مماطلهفرهنگ مترادف و متضاد۱. اهمال، تسویف، درنگ، تاخیر، مسامحه، مماطلت، مماشات، سهلانگاری، دفعالوقت ۲. منع کردن، جلوگیری کردن ۳. دفع الوقت کردن