ممتلیلغتنامه دهخداممتلی ٔ. [ م ُ ت َ ل ِءْ ] (ع ص ) پرشده . (ناظم الاطباء). پر. آگنده . رجوع به امتلاء و ممتلی شود.
ممتلیلغتنامه دهخداممتلی . [ م ُ ت َ ] (از ع ، ص ) پر. آگنده . (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ). پر. لبالب . آگنده . (از ناظم الاطباء). انباشته . مَلاَّن : اندر خریف دماغ از رطوبتهای فزونی ممتلی گردد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). خاصه اگر رگهای زیر زبان ممتلی و کشیده باشد. (ذخی
أجري محادَثاتٍ مع ممثّلي…دیکشنری عربی به فارسیبا نمايندگان … گفتگو (مذاکره) کرد , با فرستادگان … مذاکره نمود
مماثللغتنامه دهخدامماثل . [ م ُ ث ِ ] (ع ص ) به چیزی مانندشونده و برابر. (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). یک سان . برابر. مساوی . مشابه . مانند و همتا. معادل و مقابل . (از ناظم الاطباء). همانند. مشاکل . تا. همتا : در وزن و لفظ موافق و مماثل آن دو جزو می آید. (ا
ممتلیةلغتنامه دهخداممتلیة. [ م ُ ت َ ی َ ] (ع ص ) تأنیث ممتلی . پر. آگنده . || زن آگنده گوشت . (یادداشت مرحوم دهخدا).
ممتلیةلغتنامه دهخداممتلیة. [ م ُ ت َ ی َ ] (ع ص ) تأنیث ممتلی . پر. آگنده . || زن آگنده گوشت . (یادداشت مرحوم دهخدا).