ممشیلغتنامه دهخداممشی . [ م َ شا ] (ع مص ) رفتار. مشی . سیر کردن . (ناظم الاطباء). رفتن . (یادداشت مرحوم دهخدا). || (اِ) راه . (مهذب الاسماء). مَمضی . (مهذب الاسماء).
ممشیلغتنامه دهخداممشی . [م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سوادکوه شهرستان شاهی با 350 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
ممسیلغتنامه دهخداممسی . [ م َ م َ ] (اِ) (در تداول عامه ) آلت زن . بیشتر در مقام اشاره به دختران خردسال به کار رود، هرگاه مقصود ناز دادن و به تحسین یاد کردن از آن باشد. (از فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ).
ممسیلغتنامه دهخداممسی . [ م ُ ] (ع ص ) آنکه در شب می آید و آنکه در شبانگاه کاری می کند. (ناظم الاطباء).
ممسیلغتنامه دهخداممسی . [ م ُ سا ] (ع اِ) جای شبانگاه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) || صومعه ٔ راهب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
ممسیلغتنامه دهخداممسی . [م ُ سا ] (ع مص ) شبانگاه کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). الحمدﷲ ممسانا و مصبحنا بالخیر صبحنا ربی و مسانا. (منتهی الارب ).
ممشاخانهلغتنامه دهخداممشاخانه . [ م َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) آبدستخانه و جای لازم و فرناک . (ناظم الاطباء). اما در کتب دیگر که در دسترس بود دیده نشد. رجوع به ممشی شود.