ممنوعلغتنامه دهخداممنوع . [ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از منع. منعشده . بازداشته شده . نهی شده . (از ناظم الاطباء).بازداشته شده . (آنندراج ). بازداشته . محظور. ناروا.- ممنوع الصرف یا ممنوع التصرف ؛ غیرمنصرف . کلماتی که تنوین و جر نمی گیرند، مانند احمد و عثمان . رجوع به
بسامدهای ممنوعtaboo frequenciesواژههای مصوب فرهنگستانبسامدهای مورد استفادۀ گروهی از نیروهای خودی که، به دلیل اهمیت آن، سایر نیروهای خودی باید از تداخل در آن پرهیز کنند
آرشیو ممنوعdark archivesواژههای مصوب فرهنگستانمجموعهای از منابع آرشیوی که برای استفادۀ آینده ذخیره شدهاند و غیرقابلدسترس هستند
ممنوعةلغتنامه دهخداممنوعة. [ م َ ع َ ] (ع ص ) مؤنث ممنوع : لا مقطوعة و لا ممنوعة. (قرآن 33/56). رجوع به ممنوع شود.- اراضی یا جزایر ممنوعه ؛ آنجاها که رفتن و دیدن آن ممتنع و یا غیرممکن است :<
ممنوعةلغتنامه دهخداممنوعة. [ م َ ع َ ] (ع ص ) مؤنث ممنوع : لا مقطوعة و لا ممنوعة. (قرآن 33/56). رجوع به ممنوع شود.- اراضی یا جزایر ممنوعه ؛ آنجاها که رفتن و دیدن آن ممتنع و یا غیرممکن است :<
خط آتشممنوعno fire lineواژههای مصوب فرهنگستانخطی که در نزدیکی آن توپخانه یا کشتیها فقط در صورت درخواست یا تأیید فرمانده پشتیبانیشونده مجاز به شلیک هستند اختـ . خام 2 NFL
بسامدهای ممنوعtaboo frequenciesواژههای مصوب فرهنگستانبسامدهای مورد استفادۀ گروهی از نیروهای خودی که، به دلیل اهمیت آن، سایر نیروهای خودی باید از تداخل در آن پرهیز کنند
آرشیو ممنوعdark archivesواژههای مصوب فرهنگستانمجموعهای از منابع آرشیوی که برای استفادۀ آینده ذخیره شدهاند و غیرقابلدسترس هستند