مناجاتلغتنامه دهخدامناجات . [ م ُ ] (ع مص ) راز گفتن با کسی . (آنندراج ). راز و نیاز. نجوی کردن . مُسارَّة. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مناجاة : علی گوش بر دهن رسول نهاد و رسول ساعتی مناجات بکرد و سخن نرم در گوش علی گفت . (قصص الانبیاء ص 240</
مناجاتفرهنگ فارسی عمید۱. رازونیاز کردن.۲. راز دل خود را به کسی گفتن.۳. رازگویی و عرض نیاز به درگاه خدا.
مناجاتفرهنگ مترادف و متضاد۱. دعا، رازگویی، نیایش ۲. رازونیاز کردن (باخدا) ۳. نجوا کردن ۴. سحر، سحرگاه (در ماه رمضان)
مناجات کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. رازونیاز کردن، نجوا کردن، دعا خواندن، نیایش کردن ۲. سحرخوانی کردن، مناجاتخوانی کردن، مناجاتگری کردن
مناجاتگاهلغتنامه دهخدامناجاتگاه . [ م ُ ] (اِ مرکب ) جای مناجات . محل راز و نیاز کردن : چون زکریا به مناجاتگاه آمده می گفت ... (کتاب النقض ص 22). رجوع به مناجات شود.
مناجاتیلغتنامه دهخدامناجاتی . [ م ُ ] (ص نسبی ) آنکه مناجات کند. آنکه با خدای تعالی راز و نیاز کند : مناجاتی خراباتی نگرددکه سر جسم تا جان فرق دارد. فروغی بسطامی .رجوع به مناجات شود.
Psalmدیکشنری انگلیسی به فارسیمزمور، سرود، سرود مذهبی، مناجات، سرود روحانی، مناجات کردن، سرود مذهبی خواندن
مناجاتگاهلغتنامه دهخدامناجاتگاه . [ م ُ ] (اِ مرکب ) جای مناجات . محل راز و نیاز کردن : چون زکریا به مناجاتگاه آمده می گفت ... (کتاب النقض ص 22). رجوع به مناجات شود.
مناجاتیلغتنامه دهخدامناجاتی . [ م ُ ] (ص نسبی ) آنکه مناجات کند. آنکه با خدای تعالی راز و نیاز کند : مناجاتی خراباتی نگرددکه سر جسم تا جان فرق دارد. فروغی بسطامی .رجوع به مناجات شود.