مناصبلغتنامه دهخدامناصب . [ م َ ص ِ ] (ع اِ) ج ِ مَنصِب . (آنندراج ) (اقرب الموارد). منصبها. رتبه ها و درجه ها. (از ناظم الاطباء) : این مناصب که دیده ای جزوی است کار کلی هنوز در قدر است . انوری (دیوان چ مدرس رضوی ص <span class="hl" dir="ltr
مناصبلغتنامه دهخدامناصب .[ م ُ ص ِ ] (ع ص ) بدی آشکار کننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به مناصبة شود.
مناسبلغتنامه دهخدامناسب . [ م ُ س ِ ] (ع ص ) مشاکل . مشابه . هم شکل . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || دارای مناسبت و مشابهت و موافقت . (ناظم الاطباء) : چون صفت با جان قرین کرده ست اوپس مناسب دانش همچون چشم و رو. مولوی (مثنوی چ رمضان
مناسیبلغتنامه دهخدامناسیب . [ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ منسوب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به منسوب شود.
مناسبدیکشنری عربی به فارسیمساعد , مطلوب , بجا , بموقع , بهنگام , درخور , مناسب , درخورد , شايسته , فراخور , مقتضي
مناصبتلغتنامه دهخدامناصبت . [ م ُ ص َ / ص ِ ب َ ] (از ع ، اِمص )مناصبة. جنگ و دشمنی آشکار کردن . جنگ کردن . جنگ . محاربه : محاربت ترتیب داد و مستعد کار شد و روی به مناصبت آورد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 ت
مناصبةلغتنامه دهخدامناصبة. [ م ُ ص َ ب َ ] (ع مص ) با کسی جنگ و دشمنی آشکارا کردن . (تاج المصادر بیهقی ). جنگ و دشمنی آشکار کردن و برپا داشتن . (از اقرب الموارد). جنگ برپا کردن . (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). رجوع به مناصبت شود. || بدی آشکار کردن برای کسی . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطبا
دفعه دارلغتنامه دهخدادفعه دار. [ دَ ع َ / ع ِ ] (نف مرکب ) منصبی از مناصب نظامی هند. منصبی از مناصب درجه پائین در سپاه هند. منصبی مانند ده باشی از مناصب لشکری هندوستان . (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به دفعدار شود.
خویشاوندسالاریnepotocracyواژههای مصوب فرهنگستاننظامی سیاسی که در آن کسانی که در رأس حکومتاند مناصب حکومتی را به خویشاوندان خود میسپارند
لشکرنویسلغتنامه دهخدالشکرنویس . [ ل َ ک َ ن ِ ] (نف مرکب ) صاحب منصبی در اعمال حسابی دولت . دارنده ٔ منصبی از مناصب محاسباتی مالیه ٔ قدیم . منصبی از مناصب به زمان قاجاریه مختص محاسبات سپاه .
مقام طلبلغتنامه دهخدامقام طلب . [ م َ طَ ل َ ] (نف مرکب ) مقام جو. جوینده ٔ مقام . طالب مقام . آنکه پیوسته خواهد از مناصب و مشاغل فروتر به مناصب و مشاغل بالاتر دست یابد. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
مناصبتلغتنامه دهخدامناصبت . [ م ُ ص َ / ص ِ ب َ ] (از ع ، اِمص )مناصبة. جنگ و دشمنی آشکار کردن . جنگ کردن . جنگ . محاربه : محاربت ترتیب داد و مستعد کار شد و روی به مناصبت آورد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 ت
مناصبةلغتنامه دهخدامناصبة. [ م ُ ص َ ب َ ] (ع مص ) با کسی جنگ و دشمنی آشکارا کردن . (تاج المصادر بیهقی ). جنگ و دشمنی آشکار کردن و برپا داشتن . (از اقرب الموارد). جنگ برپا کردن . (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). رجوع به مناصبت شود. || بدی آشکار کردن برای کسی . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطبا