مناصفهلغتنامه دهخدامناصفه . [ م ُ ص َ / ص ِ ف َ / ف ِ ] (از ع ، اِمص ) به دو نیم کردن چیزی را. (غیاث ). دوبخش کردگی . (ناظم الاطباء). رجوع به مناصفة و مناصفت شود. || نیمانیم . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :</spa
مناصفهفرهنگ فارسی عمیددو نیمه کردن؛ دو قسمت کردن؛ دو بخش کردن مال یا چیز دیگر با کسی.⟨ بهمناصفه: [قدیمی] نصفنصف؛ بهطور مساوی.
مناصفةلغتنامه دهخدامناصفة. [ م ُ ص َ ف َ ] (ع مص ) مشاطره . با کسی چیزی را به دو نیم کردن . (المصادر زوزنی ). دو بخش کردن مال را. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). دو بخش کردن مال را و به دو نیم کردن چیزی را. (آنندراج ) (از اقرب الموارد). رجوع به مناصفه شود.
مناصفةلغتنامه دهخدامناصفة. [ م ُ ص َ ف َ ] (ع مص ) مشاطره . با کسی چیزی را به دو نیم کردن . (المصادر زوزنی ). دو بخش کردن مال را. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). دو بخش کردن مال را و به دو نیم کردن چیزی را. (آنندراج ) (از اقرب الموارد). رجوع به مناصفه شود.
بالمناصفةلغتنامه دهخدابالمناصفة. [ بِل ْ م ُ ص َ ف َ ] (ع ق مرکب ) (از: ب + ال + مناصفه ) مناصفةً. نصفانصف . نیم به نیم . به تساوی تقسیم کردن . نیمانیم . بطور نصف و نیمه . (ناظم الاطباء) : مستوفی ارباب التحاویل و عامل که جنس انفاد می نماید بالمناصفه دویست دینار. (تذکرة المل
مناصفتلغتنامه دهخدامناصفت . [ م ُ ص َ / ص ِ ف َ ] (از ع ، اِمص ) رجوع به مناصفه شود. || (اصطلاح تصوف ) عبارت از انصاف است یعنی حسن معامله با خلق و حق . (فرهنگ لغات و اصطلاحات و تعبیرات عرفانی سجادی ).
مشاطرةلغتنامه دهخدامشاطرة.[ م ُ طَ رَ ] (ع مص ) چیزی را با کسی به دو نیم کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). با کسی چیزی به دو نیم کردن . مناصفه . (زوزنی ) (از محیط المحیط) (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). چیزی با کسی نصف کردن . (مجمل اللغة). || همدیگر خانه را متصل ساختن . (منتهی الارب ) (
نیمانیملغتنامه دهخدانیمانیم . (ص مرکب ، ق مرکب )نصفانصف . برابر. راستا. (یادداشت مؤلف ). نیمی ازین و نیمی از آن : کشک گندم و کشک جو نیمانیم با یک درم سنگ تخم بادیان . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). کشکاب از کشک و نخود پزند نیمانیم یا دو بهر کشک جو و یک بهر نخود. (ذخیره ٔ خوارزمش