مناطحتلغتنامه دهخدامناطحت . [ م ُ طَ / طِ ح َ ] (از ع ، اِمص ) مناطحة. شاخ بر یکدیگر زدن . زدو خورد و جنگ کردن . رجوع به مناطحه و مناطحة شود.
شاخ به شاخ شدنلغتنامه دهخداشاخ به شاخ شدن . [ ب ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) با کسی ؛ معارضه ومجادله خاصه با قوی تر از خود کردن . (امثال و حکم دهخدا). مناطحت . شاخ بهم بند شدن . شاخ بهم گیر کردن .
مناطحهلغتنامه دهخدامناطحه . [ م ُ طَ/ طِ ح َ / ح ِ ] (از ع ، اِمص ) مناطحة. به یکدیگر شاخ زدن ، مجازاً زد و خورد. مدافعه : این پادشاه که دایم عمر باد، در ایام مناطحه ٔ ایشان پای در دامن وقار کشید. (ترجمه