منافقت

monāfeqat

معنی

۱. دورویی کردن؛ نفاق ورزیدن.
۲. به ‌هم خیانت کردن.

مترادف

تزویر، دورویی، سالوس، ظاهرنمایی، نفاق

جست‌وجوی دقیق

منافقت

لغت‌نامه دهخدا

منافقت . [ م ُ ف َ / ف ِ ق َ ] (از ع ، اِمص ) دورویی . نفاق . منافقة : در مقابله ٔ منافقت مصادقت و در معارضه ٔ مخالفت موءالفت و در مواجهه ٔ مداهنت مهادنت نهد. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 233<

منافقت

فرهنگ فارسی عمید

۱. دورویی کردن؛ نفاق ورزیدن.۲. به ‌هم خیانت کردن.

منافقت

جست‌وجوی هم‌آوا

مُنَافِقَاتُ

زنان منافق - زنان دو رو (کلمه منافق اسم فاعل از باب مفاعله از ماده نفاق است ، که در عرف قرآن به معناي اظهار ايمان و پنهان داشتن کفر باطني است .اصل اين كلمه از نفق به معني تونل و راهي است که از زير زمين برود ، مانند عبارت "فان استطعت ان تبتغي نفقا في الأرض "، سوراخ و لانه موش صحرائي را نيز نافقاء مي

جست‌وجوی متن

دورویی

فرهنگ مترادف و متضاد

تزویر، ریا، سالوس، ظاهرنمایی، مزوری، منافقت، ناسازگاری، نفاق ≠ صداقت، یکرنگی

نفاق

فرهنگ مترادف و متضاد

اختلاف، تفرقه، دشمنی، دورویی، ریا، سالوس، شقاق، عناد، منافقت، ناسازگاری ≠ وفاق

سالوس

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. تزویر، تلون، حیله، خدعه، دورویی، ریا، ریاکاری، ریب، زرق، ظاهرنمایی، فریب، منافقت، نفاق ۲. چاپلوس، چربزبان، متملق ۳. تملق، چربزبانی، فریبکاری ۴. شیاد، ظاهرنما، فریبنده

تزویر

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. تغابن، تقلب، حیلت، حیله، خدعه، دستان، دوال، دورویی، ریا، ریاکاری، زرق، سالوس، شید، شیلهپیله، ظاهرسازی، ظاهرنمایی، غدر، فریب، فریبکاری، فسوس، کید، مکر، منافقت، نیرنگ ۲. دروغپردازی کردن، ۳. دورویی کردن، فریبدادن، مکر ورزیدن، گول ز

مداجاة

لغت‌نامه دهخدا

مداجاة. [ م ُ ] (ع اِمص ) مداجات . رجوع به مداجات شود. || (مص ) مدارا کردن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). پوشاندن دشمنی را. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). منافقت کردن . (اقرب الموارد). || منع کردن بین شدت و رخاء. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). منع ما بین س

درپیوند

بیشتر بدانید

منافقت

monāfeqat

معنی

مترادف

جست‌وجوی دقیق

منافقت

لغت‌نامه دهخدا

منافقت

فرهنگ فارسی عمید

منافقت

فرهنگ مترادف و متضاد

جست‌وجوی هم‌آوا

مُنَافِقَاتُ

فرهنگ واژگان قرآن

جست‌وجوی متن

دورویی

فرهنگ مترادف و متضاد

نفاق

فرهنگ مترادف و متضاد

سالوس

فرهنگ مترادف و متضاد

تزویر

فرهنگ مترادف و متضاد

مداجاة

لغت‌نامه دهخدا