منتهکلغتنامه دهخدامنتهک . [ م ُ ت َ هَِ ] (ع ص ) زشت کننده و آلوده نماینده ناموس کسی را. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). هتک کننده ٔ حرمت : بس به چه نام و لقب خواندی ملک بندگان خویش را ای منتهک . مولوی .|| رنجیده
منتهکفرهنگ فارسی معین(مُ تَ هِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - زشت کننده . 2 - آلوده کنندة ناموس کسی . 3 - مانده و فرسوده و لاغر کننده .
مناطقلغتنامه دهخدامناطق . [ م َ طِ ] (ع اِ) ج ِ مِنطَق ، به معنی میان بند که نطاق باشد. (آنندراج ). ج ِ منطق . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) : و ما رصع من الوشح و المناطق و القلانس و القفازات . (الجماهر ص 21).همچو میزان دشمن تو باد
منتغلغتنامه دهخدامنتغ. [ م ِ ت َ ] (ع ص ) بسیار عیب کننده و سخن ساز در حق کسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). بسیار عیب کننده و عادت کرده بدان . (از اقرب الموارد).
ملکلغتنامه دهخداملک . [ م َ ل ِ / م َ ] (ع اِ) پادشاه . ج ، ملوک . املاک . (منتهی الارب ). پادشاه .(آنندراج ). پادشاه ... و بعضی نوشته که به زمانه ٔ قدیم امیر را نیز می گفتند. (غیاث ). دارای مملکت و پادشاهی و پادشاه . (ناظم الاطباء). آنکه از طریق استعلا، سلط