منحصر

monhaser

معنی

انحصار‌یافته؛ محدود؛ محصور.

مترادف

۱. مختص، مخصوص، ویژه
۲. انحصاریافته
۳. محدود، محصور

جست‌وجوی دقیق

منحصر

لغت‌نامه دهخدا

منحصر. [ م ُ ح َ ص ِ ] (ع ص ) حصرکرده شده . (آنندراج ). احاطه شده و محصورشده و محبوس شده و محدودشده . (ناظم الاطباء) : زنهارتا گمان نبری که اسماء الهی در آنچه شنیده ای و به تو رسیده منحصر است . (مصباح الهدایة چ همایی ص 24</sp

منحصر

فرهنگ فارسی عمید

انحصار‌یافته؛ محدود؛ محصور.

منحصر

دیکشنری فارسی به عربی

محدودة , واحد

منحصر

دیکشنری فارسی به انگلیسی

exclusive

منحصر

فرهنگ فارسی معین

(مُ حَ ص ) [ ع . ] (اِمف .) انحصار یافته ، محدود و محصور شده .

جست‌وجوی هم‌آوا

منحسر

لغت‌نامه دهخدا

منحسر. [ م ُ ح َ س ِ ] (ع ص ) برهنه شونده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). برهنه و عریان . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به انحسار شود.

منعصر

لغت‌نامه دهخدا

منعصر. [ م ُ ع َ ص ِ ] (ع ص ) انگور فشارده شده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). فشارده شده . (ناظم الاطباء). رجوع به انعصار شود.

منهصر

لغت‌نامه دهخدا

منهصر. [ م ُ هََ ص ِ ] (ع ص ) شکسته و کوفته شونده . (آنندراج ). شکسته گردیده . (از منتهی الارب ). || پیچیده شده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). رجوع به انهصار شود. || زده شده . || پایمال شده . || کشیده شده . || خمیده گشته . (ناظم الاطباء).