مندابلغتنامه دهخدامنداب . [ م َ ] (اِ) گیاهی است که از دانه ٔ آن روغن گیرند و شتران مبتلا به جرب را بدان چرب کنند. کک کوج . (یادداشت مرحوم دهخدا). گیاهی است از تیره ٔ چلیپائیانی که ریشه ٔ ضخیم آنها خوراکی است و این گیاه دانه ٔ روغنی دارد. (از گیاه شناسی گل گلاب چ 3</
ماندابلغتنامه دهخدامانداب . (اِ مرکب ) جایی که در آن آب مانده و بدبو می شود. (فرهنگستان ). مانده آب . مرداب . آب راکد که مانده و بدبو شده باشد.
کانولاcanolaواژههای مصوب فرهنگستانرقمی از منداب (colza) که درصد اوروسیکاسید و آلکالوئید آن از حد معینی پایینتر باشد متـ . مَنداب کانادایی
شرپونلغتنامه دهخداشرپون . [ش ُ ] (اِ) شربین . بمعنی قطران و آن چیزی است بغایت سیاه و هر چیز سیاه را به او نسبت کنند. (برهان ). قطران . منداب . چیزی چون نفت سیاه که به شتر مالند. قطران . || هرچیز بسیارسیاه . (ناظم الاطباء).