منشویکلغتنامه دهخدامنشویک . [ م ِ ش ِ ] (روسی ، اِ) اقلیت . مقابل بلشویک ، اکثریت . (یادداشت مرحوم دهخدا). دومین کنگره ٔ حزب سوسیال دمکرات کارگران روسیه در تاریخ 17 ژوئیه ٔ سال 1903م . افتتاح گردید و در این مجمع عمومی بین انقلا
منشویکفرهنگ فارسی عمیدطرفدار منشویسم که شعبهای از حزب سوسیالدموکرات روسیه بود و در انقلاب بلشویکی در مقابل بلشویکها قرار داشت.
منسوقلغتنامه دهخدامنسوق . [ م َ ] (ع ص ) ترتیب داده شده . (آنندراج ). مرتب و منظم و منظوم . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
منسوکلغتنامه دهخدامنسوک . [ م َ ] (ع ص ) جامه ٔ آب شسته و پاک کرده ، نعت است از نسک . (منتهی الارب ). به آب شسته و پاک گردیده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
منشوغلغتنامه دهخدامنشوغ . [ م َ ] (ع ص ) آزمند به چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) . رجوع به مدخل قبل شود. || کودک دواخورانیده . (ناظم الاطباء).
منساقلغتنامه دهخدامنساق . [ م ُ ] (ع ص ، اِ) نزد و نزدیک . (ناظم الاطباء). قریب . (اقرب الموارد). || تابع و پیرو. (ناظم الاطباء) . تابع. (اقرب الموارد). || کوه مایل به درازی . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || خویشاوند. (ناظم الاطباء). || سوق داده . سیاق یافته .ترتیب یافته
بالشویکلغتنامه دهخدابالشویک . [ ش ِ / ش ُ] (روسی ، ص ) ضبط دیگری از بلشویک یا ضبط عامیانه ٔ آن ، آنکه مذهب و مشرب بلشویسم داشته باشد برابر منشویک . رجوع به بلشویک شود.
عضوشورافرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه ، وکیل، نماینده، وکیلالرعایا، سناتور، عضو مقننه، قانونگذار گروهبندیاعضای شورا: اکثریت، اقلیت، راست، چپ، بلشویک، منشویک، تندرو، میانهرو، حزب وضع قانون ◄ قانونگذاری عضو حزب
منشویسمفرهنگ فارسی معین(مِ نْ شُ) [ روس . ] (اِ.) نام مرام سیاسی سوسیالیست های میانه رو روسیه به رهبری پلخانوف که از «حزب سوسیال دموکرات » روسیه منشعب شدند (1903). این حزب با بلشویک ها (لنین و هوادارانش ) که طرفدار انقلاب فوری و برقراری دیکتاتوری پولتاریا بودند اختلاف داشتند. منشویک ها معتقد بودند که قبل از رسیدن به مرحله