منشیلغتنامه دهخدامنشی . [م َ ن ِ ] (ص نسبی ) به معنی طبعی باشد. (برهان ). طبعی و ذاتی . (آنندراج ). ذاتی و جبلی و طبیعی . (ناظم الاطباء). رجوع به منش شود.
منشیلغتنامه دهخدامنشی ٔ. [ م ُ ش ِءْ ] (ع ص ) نوآفریننده . (مهذب الاسماء). مبدع . (یادداشت مرحوم دهخدا). خلق کننده . ایجادکننده : واهب العقل و ملهم الالباب منشی ءالنفس و مبدع الاسباب . سنائی (حدیقه چ مدرس رضوی ص
منشیفرهنگ فارسی عمید۱. کسی که بتواند خوب نامه بنویسد و مطلب را بپروراند؛ نویسنده.۲. [قدیمی] ایجادکننده.
منشیلغتنامه دهخدامنشی . [ م ُ ] (ع ص ) آغازکننده . (غیاث ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || ایجادکننده . بوجودآورنده . ابداع کننده : اگر چه منشی و مبدع آن را به فضل تقدم بل به تقدم فضل رجحانی شایع است ... (مرزبان نامه چ قزوینی ص 296). در
منسیلغتنامه دهخدامنسی . [ م َ سی ی / م َ ] (ع ص ) فراموش شده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). فراموش کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). فراموش شده و در فراموشی نهاده و غفلت شده و اهمال کرده شده و سهل انگاری شده و سهوشده . (ناظم الاطباء) :</spa
منسیلغتنامه دهخدامنسی . [ م َ ن َس ْ سی ] (اِخ ) (به معنی فراموشکار) اول زاده ٔ یوسف است و چون یعقوب را اجل فرارسید یوسف منسی و افرائیم را با خود برداشته و به نزد بستر یعقوب برد تا ایشان را مبارک فرماید... (از قاموس کتاب مقدس ). پسر یوسف بن یعقوب البکر که یکی از اسباط بنی اسرائیل بدو منسوب اس
منسیلغتنامه دهخدامنسی . [ م َ ن َس ْ سی ] (اِخ ) پسر حزقیا و جانشین وی بر تخت مملکت یهودکه در سن دوازده سالگی و به سال 698 ق .م . بر تخت شهریاری نشست و به سال 642 ق .م . درگذشت . (از قاموس کتاب مقدس ). رجوع به همین مأخذ و مد
منسیلغتنامه دهخدامنسی . [ م َ ن َس ْ سی ] (اِخ ) نام ناحیه ای که تقسیم آن بدین تفصیل است : 1 - ناحیه ای در طرف شرقی اردن که شامل نصف ملک جلعاد تا باشان و ارجوب بود؛ یعنی از محنایم تا حرمون و از اردن و دریای جلیل تا به دشت سوریه امتداد داشت . <span class="hl"
منسیلغتنامه دهخدامنسی . [ م ُ ] (ع ص ) فراموش گرداننده ٔ چیزی مر کسی را. (آنندراج ). آنکه سبب فراموشی و نسیان گردد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : بنات افکارش غیرت حور و ولدان است ، ابیات دلاویزش ناسخ سخنان سحبان و منشآت لطف آمیزش منسی احسان حسّان . (مقدمه ٔ دیوان
منشیالغتنامه دهخدامنشیا. [ م َ ] (هزوارش ، اِ) به لغت زند و پازند خدمتکار آتشکده را گویند. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا)(از ناظم الاطباء). هزوارش ، منشیا ، مغشیا ، مگوشیا . پهلوی اهرپت (هیربد)، روحانی زرتشتی . صحیح قرائت اخیر است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). رجوع به مغ شود.
منشیانهلغتنامه دهخدامنشیانه . [ م ُ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) منسوب به انشا و بلاغت و هر آنچه به طور انشا نوشته باشند. (ناظم الاطباء). به سیاق منشیان . به سبک منشیان . رجوع به منشی شود.
منشیگریلغتنامه دهخدامنشیگری . [ م ُ گ َ ] (حامص ) شغل و عمل انشاء. (ناظم الاطباء).کار و عمل منشی . دبیری . کاتبی . رجوع به منشی شود.
منشیالغتنامه دهخدامنشیا. [ م َ ] (هزوارش ، اِ) به لغت زند و پازند خدمتکار آتشکده را گویند. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا)(از ناظم الاطباء). هزوارش ، منشیا ، مغشیا ، مگوشیا . پهلوی اهرپت (هیربد)، روحانی زرتشتی . صحیح قرائت اخیر است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). رجوع به مغ شود.
منشیانهلغتنامه دهخدامنشیانه . [ م ُ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) منسوب به انشا و بلاغت و هر آنچه به طور انشا نوشته باشند. (ناظم الاطباء). به سیاق منشیان . به سبک منشیان . رجوع به منشی شود.
منشی الممالکلغتنامه دهخدامنشی الممالک . [ م ُ شِل ْ م َ ل ِ ] (اِخ ) حاج میرزا رضاقلی نوایی ، پسر عبدالمجید از مردم نوا از رجال معروف دوره ٔ آغا محمدخان و فتحعلیشاه قاجار و درابتدا مهردار و منشی آغامحمدخان قاجار بود. در سال 1206 هَ . ق . از طرف آغامحمدخان برای ضبط ام
منشی باشی طبرستانیلغتنامه دهخدامنشی باشی طبرستانی . [ م ُ با شی ِ طَ ب َ رِ ] (اِخ ) میرزا عبداﷲ، بنا به نوشته ٔ رضاقلی خان هدایت از فضلا و شعرای دوره ٔ ناصرالدین شاه قاجار بوده و نظم و نثری خوب و مرغوب داشته است . (مجمع الفصحا ج 2 صص 461-
خردمنشیلغتنامه دهخداخردمنشی . [ خ ِ رَ م َ ن ِ ] (حامص مرکب ) بصیرت .هوشیاری . هوشمندی . زیرکی . دانایی . (ناظم الاطباء).
خودمنشیلغتنامه دهخداخودمنشی . [ خوَدْ / خُدْ م َ ن ِ ] (حامص مرکب ) بزرگی . انصاف دادگی . بزرگ منشی : خودمنشی کار خَلَق کردنست خصمی خود یاری حق کردنست .نظامی .
خوش منشیلغتنامه دهخداخوش منشی . [ خوَش ْ / خُش ْ م َ ن ِ ] (حامص مرکب ) خوش طبعی . فکیهة. لاغ . فکاهت . مزاح . شوخی . بذله گویی . هزاله . مطایبه . نشاط. سرور. فرح . انبساط. (یادداشت مؤلف ) : چون دل باده خوار گشت جهان با کروژ و نشا
خضر منشیلغتنامه دهخداخضر منشی . [ خ ِ رِ م ُ ] (اِخ ) مظفربن عثمان برمکی . متوفی بسال 964 هَ . ق . از فاضلان زمان بود و او راست : کتاب اخلاق الاتقیاء و صفات الاصفیاء بفارسی . (از کشف الظنون ).