منضدلغتنامه دهخدامنضد. [ م ُ ن َض ْ ض َ ] (ع ص ) نعت است از تنضید و یقال : متاع منضد. (منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد). متاع منضد؛ رخت برهم نهاده . (ناظم الاطباء). بر همدیگر چیده شده . (غیاث ) (آنندراج ) : بدان که این اموال منضد که به صورت عسجد و زبرجدمی نماید هیمه ٔ دو
منضدلغتنامه دهخدامنضد. [ م ُ ن َض ْ ض ِ ] (ع ص ) آنکه رخت را برهم می نهد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به تنضید شود.
منددلغتنامه دهخدامندد. [ م ُ ن َدْدِ ] (ع ص ) پرده درنده که راز هر کس فاش کند. (غیاث )(آنندراج ) (از اقرب الموارد). رجوع به تندید شود.
میگنددگویش اصفهانی تکیه ای: agande طاری: aganda طامه ای: gande طرقی: aganda کشه ای: aganda نطنزی: ganda
منضودلغتنامه دهخدامنضود. [ م َ ] (ع ص ) رخت برهم نهاده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). برهم نهاده . نضید. (از اقرب الموارد). به نظم درچیده . مرتب روی هم چیده . بر یکدیگر نهاده . (یادداشت مرحوم دهخدا) : و امطرنا علیها حجارة من سجیل منضود . (قرآن <span clas
منضدةلغتنامه دهخدامنضدة. [ م ِ ض َدَ ] (ع اِ) چیزی دارای چهار پایه که متاع خانه را بر آن چینند. (از اقرب الموارد) (از المنجد). میز.
منضودلغتنامه دهخدامنضود. [ م َ ] (ع ص ) رخت برهم نهاده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). برهم نهاده . نضید. (از اقرب الموارد). به نظم درچیده . مرتب روی هم چیده . بر یکدیگر نهاده . (یادداشت مرحوم دهخدا) : و امطرنا علیها حجارة من سجیل منضود . (قرآن <span clas
نضیدلغتنامه دهخدانضید. [ ن َ ] (ع ص ) رخت برهم نهاده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). منضود. (متن اللغة) (المنجد). مُنَضَّد. (المنجد). || منضود.مردف . مرتب . منظم . (از یادداشت مؤلف ) : بتأمل نتوانم که کنم بسزا گوهر مدح تو نضید. <p class="autho
شرابهلغتنامه دهخداشرابه . [ ش َرْ را ب َ / ب ِ ] (اِ) منگوله . علاقه . طره . سچاق . (دیوان البسه ٔ نظام قاری ص 201). دسته ای از ترمه ٔ زرین و یا سیمین و مانند آن که زینت را بر دسته ٔ شمشیر و دوش و کمربند و پرده آویزند. دسته ای
عیونلغتنامه دهخداعیون . [ ع ُ ] (ع اِ) ج ِ عَین . رجوع به عَین شود. چشم ها. دیده ها : خاک راهی که بر او میگذری ساکن باش که عیونست و جفونست و خدود است و قدود. سعدی . || چشمه های آب : که فلانجا حوض آبست و
رختلغتنامه دهخدارخت . [ رَ ] (اِ) اسباب و متاع خانه . (آنندراج ) (انجمن آرا) (از لغت محلی شوشتر نسخه ٔخطی کتابخانه ٔ مؤلف ) (ناظم الاطباء) (از فرهنگ سروری ). گرانبهای از اسباب خانه . (ناظم الاطباء). سامان . اسباب و تجملات . (از شعوری ج 2 ص <span class="hl"
منضدةلغتنامه دهخدامنضدة. [ م ِ ض َدَ ] (ع اِ) چیزی دارای چهار پایه که متاع خانه را بر آن چینند. (از اقرب الموارد) (از المنجد). میز.