منضملغتنامه دهخدامنضم . [ م ُ ض َم م ] (ع ص ) پیوسته شونده و آمیخته شونده و فراهم آینده به چیزی . (آنندراج ). ضمیمه شده و افزوده شده و پیوسته شده و ملحق گشته و درج شده و در میان نهاده شده و آمیخته شده و فراهم آمده . (ناظم الاطباء). باهم آمده . فراهم آمده . افزوده . (یادداشت مرحوم دهخدا) <span
مندملغتنامه دهخدامندم . [ م َ دَ ] (ع اِمص ) پشیمانی . مندمة. (منتهی الارب ) (آنندراج ). ندامت . (اقرب الموارد). || (اِ) موضع پشیمانی . (ناظم الاطباء).
منادملغتنامه دهخدامنادم . [ م ُ دِ ] (ع ص ) حریف شراب . || همنشین بزرگان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ندیم . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : پس شاه ... گفت : اگر چه «یهه » ندیمی قدیم و منادمی ملازم و مناجیی منجی و کافیی به همه ٔ خیرات مکافی باشد. (مرزبان نا
منضماتلغتنامه دهخدامنضمات . [ م ُ ض َم ْ ما ] (ع ص ، اِ) ضمیمه ها و چیزهای افزوده شده . (ناظم الاطباء). ج ِ منضمة، تأنیث منضم .
منضمرلغتنامه دهخدامنضمر. [ م ُ ض َ م ِ ] (ع ص ) قضیب منضمر؛ کیر انزال کرده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). قضیب آب بشده . (یادداشت مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد).
منضمةلغتنامه دهخدامنضمة. [ م ُ ض َم ْ م َ ] (ع ص ) تأنیث منضم . ج ، منضمات . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به منضم و منضمات شود.
يَخْصِفَانِفرهنگ واژگان قرآنآن دو مي چسباندند (خصف به معناي جمع کردن و منضم بهم نمودن است ، و از همين جهت پارهدوز را خاصف النعل ميگويند ، چون پارهدوز پارههاي کفش را که از هم جدا شده جمع نموده و بهم منضم ساخته به صورت اولش در ميآورد.)
منضماتلغتنامه دهخدامنضمات . [ م ُ ض َم ْ ما ] (ع ص ، اِ) ضمیمه ها و چیزهای افزوده شده . (ناظم الاطباء). ج ِ منضمة، تأنیث منضم .
منضمرلغتنامه دهخدامنضمر. [ م ُ ض َ م ِ ] (ع ص ) قضیب منضمر؛ کیر انزال کرده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). قضیب آب بشده . (یادداشت مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد).
منضمةلغتنامه دهخدامنضمة. [ م ُ ض َم ْ م َ ] (ع ص ) تأنیث منضم . ج ، منضمات . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به منضم و منضمات شود.