لغتنامه دهخدا
منطبع. [ م ُ طَ ب ِ ] (ع ص ) منقوش شونده . (غیاث ) (آنندراج ). نقش کرده شده . (ناظم الاطباء). || سرشته . سرشته شده . مجبول : تجویف اول از دماغ که قابل است به ذات خویش مر جمله ٔ صورتها را که حواس ظاهر قبول کرده باشند و در ایشان منطبع شده . (چهار مقاله ص