منظوملغتنامه دهخدامنظوم . [ م َ ] (ع ص ) به رشته کشیده شده و منظم شده . (ناظم الاطباء). به رشته کرده . مرتب کرده و آراسته . (یادداشت مرحوم دهخدا) : امور دولت و اشغال مملکت در سلک ارادت به نجح آمال منظوم . (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 52)
منظومفرهنگ فارسی عمید۱. [مقابلِ منثور] (ادبی) سخن موزون؛ شعر.۲. [قدیمی] بهرشتهکشیدهشده؛ بهرشتهدرآمده.
منیزیومفرهنگ فارسی عمیدفلزی نقرهایرنگ، سبک، غیرقابل تورق و مفتول شدن که در هوا با نور خیرهکنندهای میسوزد و در تهیۀ آلیاژهای سبک و باتریسازی به کار میرود.
منظوماتلغتنامه دهخدامنظومات . [ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ منظومه . اشعار. سخنان موزون : فضلای عصر در ذکر آن غلا منظومات بسیار گفتند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 330). رجوع به منظومه شود.- <span class=
منظومهلغتنامه دهخدامنظومه . [ م َ م َ / م ِ ] (از ع ، ص ، اِ) تأنیث منظوم . منظومة. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به منظوم شود. || هر چیز واقعشده در صف و قطار و در نظم . (ناظم الاطباء).- منظومه ٔ زواهر ؛ رشته ٔ مروارید. (ناظم الاطباء)
منظومهفرهنگ فارسی عمید۱. (ادبی) مجموعهای بلند از اشعاری با موضوعات گوناگون که معمولاً در قالب مثنوی سروده شده.۲. (نجوم) = ⟨ منظومۀ شمسی۳. (صفت) [قدیمی] = منظوم⟨ منظومهٴ شمسی: (نجوم) مجموعهای از اجرام سماوی شامل خورشید و نُه سیاره که سیارۀ زمین را نیز شامل میشود.
منظوماتلغتنامه دهخدامنظومات . [ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ منظومه . اشعار. سخنان موزون : فضلای عصر در ذکر آن غلا منظومات بسیار گفتند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 330). رجوع به منظومه شود.- <span class=
منظومهلغتنامه دهخدامنظومه . [ م َ م َ / م ِ ] (از ع ، ص ، اِ) تأنیث منظوم . منظومة. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به منظوم شود. || هر چیز واقعشده در صف و قطار و در نظم . (ناظم الاطباء).- منظومه ٔ زواهر ؛ رشته ٔ مروارید. (ناظم الاطباء)
منظومهفرهنگ فارسی عمید۱. (ادبی) مجموعهای بلند از اشعاری با موضوعات گوناگون که معمولاً در قالب مثنوی سروده شده.۲. (نجوم) = ⟨ منظومۀ شمسی۳. (صفت) [قدیمی] = منظوم⟨ منظومهٴ شمسی: (نجوم) مجموعهای از اجرام سماوی شامل خورشید و نُه سیاره که سیارۀ زمین را نیز شامل میشود.