منفصلهلغتنامه دهخدامنفصله . [ م ُ ف َ ص ِ ل َ / ل ِ ] (ع ص ) منفصلة. تأنیث منفصل . رجوع به منفصل شود.- حروف منفصله ؛ رجوع به حرف منفصل و کشاف اصطلاحات الفنون ص 320 شود.- قضایای
منفصلاتلغتنامه دهخدامنفصلات . [ م ُ ف َ ص ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ منفصله . رجوع به منفصله و ترکیب قضایای منفصله ذیل مدخل بعد شود.
حروف خواتیملغتنامه دهخداحروف خواتیم . [ ح ُ ف ِ خ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حروف منفصله . رجوع به حرف منفصل شود.
عنادیةلغتنامه دهخداعنادیة. [ ع ِ دی ی َ ] (ع ص نسبی ) (قضیه ٔ...) (اصطلاح منطق ) عنادیة نوعی از قضیه ٔ شرطیه ٔ منفصله است . رجوع به قضیه شود.
حقیقیةلغتنامه دهخداحقیقیة. [ ح َ قی قی ی َ ] (ع ص نسبی ) تأنیث حقیقی . مقابل مجازیة: قضیه ٔ شرطیه ٔ منفصله ٔ حقیقیة. رجوع به قضیة شود.
شرطیةلغتنامه دهخداشرطیة. [ ش َ طی ی َ ] (ع ص نسبی ) یا شرطیة. تأنیث شرطی . فرگروی . (ناظم الاطباء).- جمله ٔ شرطیه . (اصطلاح نحو). رجوع به شرط شود.- شرطیه ٔ متصله ؛ فرگروی پیوسته . (از ناظم الاطباء).- شرطیه ٔ منفصله