منقارلغتنامه دهخدامنقار. [ م ِ ] (ع اِ) کلب مرغ . (مهذب الاسماء).پتفوز مرغ . (دهار). نول مرغ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نول مرغ و آله ٔ دانه چیدن . (غیاث ). نول مرغان . نوک . تک . شند. کلب . کلپ . کلکف . کلفت . کلنه . شَتَر. چُنَک . (ناظم الاطباء). نوک پرندگان . نک . منقاف . منقاد. منسر. مجذ
کبک منقارلغتنامه دهخداکبک منقار. [ ک َ م ِ ] (ص مرکب ) که منقاری چون کبک دارد. || مجازاً، منقارسرخ : از نثار خون دل در راه اوکرکس شب کبک منقار آمده ست .خاقانی .
منقار دجاجهAlbireoواژههای مصوب فرهنگستانستارۀ بتا در صورت فلکی دجاجه و یکی از شناختهترین ستارههای دوتایی آسمان، شامل غول درخشانی از ردۀ ک3 با قدر 3/1 و کوتولۀ ردۀ ب 9/5 با قدر 5/1 در رنگهای نارنجی و سبزآبی، به فاصلۀ 380 سال نوری از خورشید
منقارپیلغتنامه دهخدامنقارپی . [ م ِ پ ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان جلال ازرک است که در بخش مرکزی شهرستان بابل واقع است و 235 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).
منقاری 1mouthpiece 2واژههای مصوب فرهنگستاننوعی دهانی به شکل منقار برای سازهای بادیِ تکزبانه و سازهای خانوادۀ ریکوردرها (recorders)
منقارپیلغتنامه دهخدامنقارپی . [ م ِ پ ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان جلال ازرک است که در بخش مرکزی شهرستان بابل واقع است و 235 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).
کبک منقارلغتنامه دهخداکبک منقار. [ ک َ م ِ ] (ص مرکب ) که منقاری چون کبک دارد. || مجازاً، منقارسرخ : از نثار خون دل در راه اوکرکس شب کبک منقار آمده ست .خاقانی .