منقرضلغتنامه دهخدامنقرض . [ م ُ ق َ رَ ] (ع اِ) انقراض . پایان . نهایت . آخر.وقت انقراض : ذکر هر یک تا منقرض زمان چون چشمه ٔ خورشید تابان خواهد بود. (جهانگشای جوینی ).
منقرضلغتنامه دهخدامنقرض . [ م ُ ق َ رِ ] (ع ص )بریده شونده و درگذرنده . (آنندراج ). بریده شونده . (غیاث ). انقراض یافته و درگذشته و بریده شده و قطعشده و نابود و منعدم . (ناظم الاطباء). برافتاده . ورافتاده .- منقرض شدن ؛ از بین رفتن . نابود شدن .ورافتادن <span class
منقردلغتنامه دهخدامنقرد. [ م ُ ق َ رِ ] (ع ص ) ثابت و در جای خود قرارگرفته . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
آتشفشان منقرضextinct volcanoواژههای مصوب فرهنگستانآتشفشانی که در حال حاضر فوران نمیکند و احتمال فوران آن در آینده نیز وجود ندارد
آتشفشان منقرضextinct volcanoواژههای مصوب فرهنگستانآتشفشانی که در حال حاضر فوران نمیکند و احتمال فوران آن در آینده نیز وجود ندارد
منقرض شدنفرهنگ مترادف و متضادازبینرفتن، نابود شدن، انقراض یافتن، مضمحل شدن، برافتادن، برچیده شدن، پایان یافتن، اضمحلالیافتن
منقرض شدنفرهنگ مترادف و متضادازبینرفتن، نابود شدن، انقراض یافتن، مضمحل شدن، برافتادن، برچیده شدن، پایان یافتن، اضمحلالیافتن
منقرض کردنفرهنگ مترادف و متضادازبین بردن، برانداختن، نابود کردن، مضمحل کردن، برانداختن، برچیدن، از میان برداشتن
آتشفشان منقرضextinct volcanoواژههای مصوب فرهنگستانآتشفشانی که در حال حاضر فوران نمیکند و احتمال فوران آن در آینده نیز وجود ندارد
احتمالاًمنقرضpossibly extinctواژههای مصوب فرهنگستانگونهای که تنها براساس شواهد تاریخی شناخته شده است، ولی به کشف دوبارة آن امید داریم
محلیمنقرضextirpated, locally extinctواژههای مصوب فرهنگستانویژگی گونهای که دیگر در بخشی از گسترة خود زندگی نمیکند