منهجلغتنامه دهخدامنهج . [ م َ / م ِ هََ ] (ع اِ) راه پیدا و گشاده . مِنهاج . (منتهی الارب ). راه راست و گشاده . (غیاث ) (آنندراج ). راه روشن . (دهار). راه فراخ . (مهذب الأسماء). راه روشن و طریقه و رسم و راه راست و گشاده . ج ، مناهج . (ناظم الاطباء). مِنهاج .
منحزلغتنامه دهخدامنحز. [ م ُ ن َح ْ ح ِ ] (ع ص ) شتر مبتلا به بیماری نحاز. (از اقرب الموارد). رجوع به منحزة و منحوز و نحاز شود.
منعشلغتنامه دهخدامنعش . [ م ُ ع َش ش ] (ع ص ) پیراهن درپی پذیرفته .(آنندراج ) (از منتهی الارب ). پیراهن درپی زده . (ناظم الاطباء). پیراهن رقعه دوخته شده . (از اقرب الموارد).
منعشلغتنامه دهخدامنعش . [ م ُع ِ ] (ع ص ) نشاطدهنده . برخیزاننده . افزاینده : فلان دارو منعش حرارت غریزی است . (یادداشت مرحوم دهخدا).
منعظلغتنامه دهخدامنعظ. [ م ُ ع ِ ] (ع ص ) هر آنکه آزمند جماع باشد. || فرج باز و فرازکرده شده از غایت شهوت . (ناظم الاطباء). رجوع به انعاظ شود.
منهزلغتنامه دهخدامنهز. [ م ُ هََ ] (ع اِ) جای ایستادن آبکش از پشت چاه نزدیک دهان آن که پیدا و نمایان باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
حجیجلغتنامه دهخداحجیج . [ ح َ ] (اِخ ) ابن قاسم . (شیخ ...) معروف به وحید. او راست : منهج الاطباء و شفاءالاحباء در طب .
مناهجلغتنامه دهخدامناهج . [ م َ هَِ ] (ع اِ) ج ِ منهاج . (دهار). راههای راست و این جمع مِنهَج است . (غیاث ) (آنندراج ). ج ِ منهج . (ناظم الاطباء). ج ِ مَنهِج یا مِنهَج و مِنهاج . (اقرب الموارد). راههای پیدا و گشاده : خاطر... در مناهج مصافات و موالات دایم النور. (منشآت خ
ابن نمالغتنامه دهخداابن نما. [ اِ ن ُ ن َ ] (اِخ ) نجم الدین جعفربن شمس الدین محمدبن جعفر فرزندزاده ٔنجم الدین جعفربن محمد. او راست : کتاب منهج الشیعه .