منوطلغتنامه دهخدامنوط. [ م َ ] (ع ص ) (از «ن و ط») آویخته . یقال هذا منوط به . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). وابسته و به چیزی درآویخته شده . (غیاث ) (آنندراج ). موقوف و متعلق و بسته و وابسته و پیوسته و مربوط. (ناظم الاطباء) : امن راهها و قمع مفسدان ... به سیاست منو
مینوتلغتنامه دهخدامینوت . (فرانسوی ، اِ) مسوده ٔ مطلبی که کسی بنویسد تا بعد مبیضه شود. (فرهنگ نظام ). پیش نویس . سواد. مقابل بیاض .
مصرف موقعیتی موادcircumstantial-situational drug useواژههای مصوب فرهنگستانمصرفی که منوط به موقعیت و شرایط خاصی است