منگلغتنامه دهخدامنگ . [ م ِ ] (اِ) گنگ و آن لوله ای باشد بزرگ که کوزه گران به جهت مجرای آب از گل سازند و پزند. (برهان ). ممر آب که کوزه گران از سفال سازند و به آهک مضبوط کنند تا آب از میانش بگذرد و آن را به کاف فارسی «گنگ » نیز گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ) (از رشیدی ). ممر آب باشدکه کوزه گر
منگلغتنامه دهخدامنگ . [ م ُ ] (اِ) غله ای باشد کوچکتر از ماش و سیاه رنگ بود و بعضی گویند نوعی حبوب است و آن سرخ رنگ میباشد و مشابهتی به نان خواه دارد اما بزرگتر از نان خواه است و خوردن آن عقل را مختل گرداند و آدمی را مست کند و گاهی در معاجین به کار برند. (برهان ). ماش سبز. (انجمن آرا). به هن
مینگذارmine layer, mine planter shipواژههای مصوب فرهنگستانشناوری که ویژۀ مینگذاری طراحی و ساخته شده است
مینmine 2واژههای مصوب فرهنگستانافزارهای حاوی مقداری مواد منفجره که برای نابود کردن یا آسیب رساندن به وسایل نقلیه زمینی و دریایی و هوایی یا افراد به کار میرود * مصوب فرهنگستان اول
مین بیاثرinert mineواژههای مصوب فرهنگستاننوعی مین آموزشی که ازلحاظ اندازه و شکل و وزن مشابه مین جنگی اما همۀ مواد منفجره و آتشزای آن بیاثر است
مین پخشیscatterable mineواژههای مصوب فرهنگستانمینی که بهوسیلۀ هواگرد یا توپخانه یا خودروهای زمینی پخش میشود و در زیر خاک قرار داده نمیشود
منگوشلغتنامه دهخدامنگوش . [ م َ ] (اِ) حلقه ٔ گوش . (آنندراج ). گوشواره . (ناظم الاطباء) (فرهنگ شعوری ج 2 ص 351).
منگلوسلغتنامه دهخدامنگلوس . [ م َ گ َ ](اِخ ) نام شهری است که در آنجا فیل قوی هیکل و عظیم الجثه ٔ جنگی و دلاور میشود و فیل سفید هم در آنجا به هم میرسد. (برهان ) (جهانگیری ) (آنندراج ) : محمود کوکه او ره هندوستان گرفت در پای پیل کوفت همه منگلوس را. <p class="a
منگلوسیلغتنامه دهخدامنگلوسی . [ م َ گ َ ] (ص نسبی ) منسوب به منگلوس : فیلان سفید منگلوسی خم گشته ز بار آن عروسی .هاتفی .
منگوشلغتنامه دهخدامنگوش . [ م َ ] (اِ) حلقه ٔ گوش . (آنندراج ). گوشواره . (ناظم الاطباء) (فرهنگ شعوری ج 2 ص 351).
منگلوسلغتنامه دهخدامنگلوس . [ م َ گ َ ](اِخ ) نام شهری است که در آنجا فیل قوی هیکل و عظیم الجثه ٔ جنگی و دلاور میشود و فیل سفید هم در آنجا به هم میرسد. (برهان ) (جهانگیری ) (آنندراج ) : محمود کوکه او ره هندوستان گرفت در پای پیل کوفت همه منگلوس را. <p class="a
منگلوسیلغتنامه دهخدامنگلوسی . [ م َ گ َ ] (ص نسبی ) منسوب به منگلوس : فیلان سفید منگلوسی خم گشته ز بار آن عروسی .هاتفی .
منگکو تیمورلغتنامه دهخدامنگکو تیمور. [ م َ گ َ ت َ ] (اِخ ) رجوع به منگو تیمور و تاریخ غازان ص 13 و 126 و 127 شود.
منگلهلغتنامه دهخدامنگله . [ م َ گ َ ل َ ] (اِ) منگلجی . منجانه . منقانه .منقاله . منغاله . منگانه . پنگان . فنجان . بنکام . آلتی که با آن زمان را محاسبه کنند. (از دزی ج 2 ص 619).
گردنه ٔ سنگ منگلغتنامه دهخداگردنه ٔ سنگ منگ . [ گ َ دَ ن َ ی ِ س َ م َ ] (اِخ ) گردنه ای است در راه اردکان به تل خسروی میان گردنه ٔ باباحسن و تل خسروی ، واقع در 176000گزی شیراز.
تمنگلغتنامه دهخداتمنگ . [ ت َ / ت ِ م ِ ] (اِ) نباتی باشد سرخ رنگ و ترش طعم ... و به این معنی بجای نون یای حطی هم هست . (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). رجوع به تمیک شود.