منیتلغتنامه دهخدامنیت . [ م َ نی ی َ ] (ع اِ) منیة. موت و مرگ . (غیاث ) (آنندراج ) : مشرب زندگانی به خاک منیت مکدر گشت . (جهانگشای جوینی ). رجوع به مَنیَّة شود.
منیتلغتنامه دهخدامنیت . [ م َ نی ی َ ] (مص جعلی ، اِمص ) از «من » + «یت »، پسوند مصدر جعلی خودخواهی و خودپسندی و تکبر و نخوت : منی از میان بردار تا منیت من به تو باشد. (تذکرةالاولیاء). ارادت ساکن نشود مگر به دوری از منیت و منیت کسی را بود که گام فراخ نهد. (تذکرةالاولیا
منیتلغتنامه دهخدامنیت . [ م ُ ی َ ] (ع اِ) منیة. آرزو و مقصود. (غیاث ) (آنندراج ) : در ترجیه ٔ این امنیت و تعلل به ادراک این منیت روزگاری میگذاشتم . (سندبادنامه ص 20).چون حمار است آنکه نافش منیت است صحبت او عین رهبانیت است .<br
چمندلغتنامه دهخداچمند. [ چ َ م َ ] (ص ) اسب کندرفتار و کاهل را گویند. (برهان ). اسب جمام کندرفتار. (از انجمن آرا) (از آنندراج ). اسب کندرفتار. (ناظم الاطباء). اسب کاهل چابک خوار که جنبان نبود. (شرفنامه ٔ منیری ). جمند. و رجوع به جمند شود. || مردم کاهل و تنبل و هیچ کاره را نیز گفته اند. (برهان
منتلغتنامه دهخدامنت . [ م َ ] (ع اِ) به اسپانیائی «مانتو» . ج ، مُنوت . مانتو . و نیز به اسپانیائی «مانتا» . روپوش تختخواب (روتختی ) لباس کرکی با موهای بلند. «مانتا دو کاما» پوششی که بر روی اسبان نهند. و در غرناطه : منتات للخیل . (از دزی ج 2 ص <span class="h
منتلغتنامه دهخدامنت . [ م ِن ْ ن َ ] (ع اِمص ، اِ) منة. شماره ٔ احسان و نیکوییهایی که درباره ٔکسی کرده و بار نعمت بر آن کس نهاده و وی را مرهون احسان خود دانسته . (ناظم الاطباء). نکویی و احسان کردن با کسی و در صراح نوشته که منت نعمت دادن و بیان کردن نیکی خویش بر کسی و در بعض کتب نوشته که شمار
منتلغتنامه دهخدامنت . [ م ُن ْ ن َ ] (ع اِمص ، اِ) مُنَّة. قوت و توانایی : در ره شرع و فرض و سنت خویش مِنت حق شمر نه مُنت خویش . سنائی (حدیقه چ مدرس رضوی ص 77).رجوع به مُنَّة شود.
شورای امنیتلغتنامه دهخداشورای امنیت . [ ی ِ اَ نی ی َ ] (اِخ ) یکی از تشکیلات اصلی سازمان ملل متحدکه دارای یازده عضو سازمانی است از آن جمله پنج عضوآن اعضای دایمی شوری را تشکیل میدهند و آنها عبارتند از: جمهوری خلق چین ، فرانسه ، اتحاد جماهیر شوروی ، کشورهای متحده ٔ بریتانیای کبیر و ایرلند شمالی و مما
امنیتلغتنامه دهخداامنیت . [ اَ نی ی َ ] (از ع ، حامص ) بی خوفی و امن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). بی بیمی . (فرهنگ فارسی معین ). ایمنی . (مؤید الفضلاء). || (اِ) جای امن . (آنندراج ). || (مص ) ایمن شدن . (ترجمان مهذب عادل بن علی ) (فرهنگ فارسی معین ). در امان بودن . (فرهنگ فارسی معین ).- <
امنیتلغتنامه دهخداامنیت . [ اُ نی ی َ ] (ع اِ) آرزو. (منتهی الارب ) (مقدمه ٔ لغت میر سید شریف جرجانی ) (مؤیدالفضلاء). آرزو و امید. (غیاث اللغات ). آرزو و مراد.(آنندراج ) (از مؤید الفضلاء). آرزو و خواهش . (ناظم الاطباء). آرزو. خواهش . امید. (فرهنگ فارسی معین ). خواهش نفس . آنچه بآرزو خواهند.