مهاجرتلغتنامه دهخدامهاجرت . [ م ُ ج َ / ج ِ رَ ] (از ع ، اِمص ) ترک کردن دوستان و خویشان و خارج شدن از نزد ایشان یا فرار از ولایتی به ولایت دیگر از ظلم و تعدی . (ناظم الاطباء). بریدن از جایی به دوستی جایی دیگر. (یادداشت مؤلف ). ترک دیار گفتن و در مکان دیگر اقا
مهاجرتفرهنگ فارسی عمید۱. از جایی به جای دیگر رفتن و در آنجا منزل کردن.۲. دوری کردن از شهر و دیار خود.
مهاجرتفرهنگ فارسی معین(مُ جِ رَ) [ ع . مهاجرة ] (مص ل .) هجرت کردن ، از جایی به جای دیگر رفتن و در آن جا مسکن گزیدن .
جریان مهاجرتmigration currentواژههای مصوب فرهنگستانجریانی که براثر مهاجرت یونهای باردار مثبت به سطح آند تولید میشود
مهاجرتگراییmigratory aptitudeواژههای مصوب فرهنگستانتمایل نسبی یک گروه برای مشارکت در نوآرایی (rearrangement)
جایگیری مهاجرتیmigratory insertionواژههای مصوب فرهنگستانترکیبی از دو فرایند مهاجرت و جایگیری در واکنشهای شیمیایی
جریان مهاجرتmigration currentواژههای مصوب فرهنگستانجریانی که براثر مهاجرت یونهای باردار مثبت به سطح آند تولید میشود
جریان مهاجرتmigration currentواژههای مصوب فرهنگستانجریانی که براثر مهاجرت یونهای باردار مثبت به سطح آند تولید میشود