مهاجم

mohājem

معنی

کسی که ناگاه حمله کند یا ناگهان به ‌کسی یا جایی درآید؛ هجوم‌کننده.

جست‌وجوی دقیق

مهاجم

لغت‌نامه دهخدا

مهاجم . [ م ُ ج ِ ] (ع ص ) حمله کننده . هجوم کننده . به ناگاه درآینده .

مهاجم

دیکشنری عربی به فارسی

حمله کننده , جلو , پيش , ببعد , جلوي , گستاخ , جسور , فرستادن , رساندن , جلوانداختن , بازي کن رديف جلو

مهاجم

فرهنگ فارسی عمید

کسی که ناگاه حمله کند یا ناگهان به ‌کسی یا جایی درآید؛ هجوم‌کننده.

مهاجم

دیکشنری فارسی به عربی

عدواني , محتل , معتدي , هجوم

مهاجم

دیکشنری فارسی به انگلیسی

aggressive, assailant, offensive, invader, offense

جست‌وجوی هم‌آوا

محاجم

لغت‌نامه دهخدا

محاجم . [ م َ ج ِ ] (اِ) گیاهی است که آن را مخلصه نیز گویند. (از ناظم الاطباء). اهل اندلس مخلصه را به این اسم خوانند. (اختیارات بدیعی ).دوائی است . رجوع به آنندراج و برهان و مخلصه شود.

محاجم

لغت‌نامه دهخدا

محاجم . [ م َ ج ِ ] (ع اِ) ج ِ مَحجَم . || ج ِ مِحجَمَة. (منتهی الارب ). رجوع به محجم و محجمة شود.

محازم

لغت‌نامه دهخدا

محازم . [ م َ زِ ](ع اِ) ج ِ محزم . (منتهی الارب ). رجوع به محزم شود.

معاجم

لغت‌نامه دهخدا

معاجم . [ م َ ج ِ ] (ع اِ) ج ِ مُعجَم . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به معجم شود.

آب مهاجم

aggressive water

واژه‌های مصوب فرهنگستان

آبی که شاخص لانژلیۀ آن منفی است

جست‌وجوی مشابه

مهاجمة

لغت‌نامه دهخدا

مهاجمة. [ م ُ ج َ م َ ] (ع مص ) هجوم کردن . حمله بردن .تاختن بر. || (اِمص ) هجوم . ج ، مهاجمات .

مهاجمه

فرهنگ فارسی عمید

به ‌یکدیگر هجوم کردن؛ ناگهان به همدیگر حمله کردن.

مهاجمه

دیکشنری فارسی به انگلیسی

offense

مهاجمه

فرهنگ فارسی معین

(مُ جَ مَ یا جِ مِ) [ ع . مهاجمة ] 1 - (مص ل .) هجوم کردن ، حمله کردن . 2 - (اِمص .) هجوم ، ج . مهاجمات .

مهاجمه

فرهنگ مترادف و متضاد

تاخت، هجوم، یورش ≠ مدافعه

جست‌وجوی متن

swayer

دیکشنری انگلیسی به فارسی

مهاجم

pealer

دیکشنری انگلیسی به فارسی

مهاجم

mocassin

دیکشنری انگلیسی به فارسی

مهاجم

impulsively

دیکشنری انگلیسی به فارسی

مهاجم

incursionist

دیکشنری انگلیسی به فارسی

مهاجم

جست‌وجوی هم‌آغاز

مهاجمة

لغت‌نامه دهخدا

مهاجمة. [ م ُ ج َ م َ ] (ع مص ) هجوم کردن . حمله بردن .تاختن بر. || (اِمص ) هجوم . ج ، مهاجمات .

مهاجمه

فرهنگ فارسی عمید

به ‌یکدیگر هجوم کردن؛ ناگهان به همدیگر حمله کردن.

مهاجمه

دیکشنری فارسی به انگلیسی

offense

مهاجمه

فرهنگ فارسی معین

(مُ جَ مَ یا جِ مِ) [ ع . مهاجمة ] 1 - (مص ل .) هجوم کردن ، حمله کردن . 2 - (اِمص .) هجوم ، ج . مهاجمات .

مهاجمه

فرهنگ مترادف و متضاد

تاخت، هجوم، یورش ≠ مدافعه

جست‌وجوی هم‌قافیه

آب مهاجم

aggressive water

واژه‌های مصوب فرهنگستان

آبی که شاخص لانژلیۀ آن منفی است

گونه‌ مهاجم

invasive species, invader

واژه‌های مصوب فرهنگستان

گونة وارداتی تهاجمی که در محل جدید منتشر می‌شود و عمدتاً در رقابت با گونه یا گونه‌های بومی جای آنها را می‌گیرد

ترجمه مقاله