مهادنهلغتنامه دهخدامهادنه . [ م ُ دَ / دِ ن َ / ن ِ ] (از ع ، اِمص ) آشتی . صلح .هدنه . (یادداشت مؤلف ) : مهادنه با این مناجس دور باشد و لایق عزت اسلام نیاید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). از جانبین صلاح در م
مهادنةلغتنامه دهخدامهادنة. [ م ُ دَ ن َ ] (ع مص ) مهادنت . آشتی کردن و صلح نمودن با هم . (ناظم الاطباء). آشتی کردن با هم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مصالحه و موادعه .(از اقرب الموارد). مصالحه . (تاج المصادر بیهقی ).
مهادنلغتنامه دهخدامهادن . [ م ُ دِ ] (ع ص ) (اصطلاح فقه )آن که مهادنة منعقد می کند. و رجوع به مهادنة شود.