مهارةلغتنامه دهخدامهارة. [ م َ/ م ِ رَ ] (ع مص ) زیرک شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ) (از اقرب الموارد). زیرک و رسا گردیدن واستادی کردن . (آنندراج ). مهر. مهور. مهار. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به مهارت و مهر شود.
مهارةلغتنامه دهخدامهارة. [ م ِ رَ ] (ع اِ) ج ِ مُهْر. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). کره های اسب . (یادداشت مؤلف ).
مهارةلغتنامه دهخدامهارة. [ م ُ هارْ رَ ] (ع مص ) به روی کسی آشکار کردن کراهت را. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کسی را در روی به عنف بد گفتن . (تاج المصادر بیهقی ). در روی بانگ کردن . (از منتهی الارب ).
مهارةدیکشنری عربی به فارسیچيره دستي , ورزيدگي , تردستي , مهارت , استادي , زبر دستي , هنرمندي , کارداني , مهارت عملي داشتن , کاردان بودن , فهميدن
محارةلغتنامه دهخدامحارة. [ م َ رَ ] (ع اِ) جای بازگشت . (منتهی الارب ). حَور، محار، حُوور. (از لسان العرب ). || اندرون گوش . ج ، محارات . || پیوند کتف . || صدف . || هر استخوانی که مانند صدف باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || چیزی است مانند هودج . (منتهی الارب ). قسمی از هودج . (ناظم الاطب
محورهلغتنامه دهخدامحوره . [ م َح ْ وَ رَ / رِ ] (اِ) صندوقچه ٔ خرد از چرم سطبر و بلغار. مجری از چرم برای خرد و ریز زنان (شاید مصحف محبره به معنی دوات و سیاهی دان ) باشد. (یادداشت مرحوم دهخدا).
مهورةلغتنامه دهخدامهورة. [ م َهَْ وَ رَ ] (ع اِ) قسمی مجری و صندوقچه که از پوست ستبر کنند و در آن فلز و چوب بکار نرفته است . جعبه . صندوقچه ٔ چرمین .(شاید اصل کلمه محبره باشد). (از یادداشت مؤلف ).
معارةلغتنامه دهخدامعارة. [ م َ رَ ] (ع اِمص ) برگردیدگی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). روی ترش کردن از خشم . (از اقرب الموارد) (ازمحیطالمحیط). || زشت خویی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط).
معارةلغتنامه دهخدامعارة. [ م ُ عارْ رَ ] (ع مص ) بانگ کردن شتر مرغ . (تاج المصادر بیهقی ). بانگ نمودن ؛ عارالظلیم معارة و عراراً؛ بانگ نمود شترمرغ . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || درنگ نمودن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || جنگیدن با کسی و آزا