مهاملغتنامه دهخدامهام . [ م َ هام م ] (ع ص ، اِ) ج ِ مُهِم ّ. کارهای بزرگ و دشوار. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). کارهای سخت . (از منتهی الارب ). || کارهایی که اهمیت داشته باشد. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || کارهای ناگزیر. (ناظم الاطباء).
مهیوملغتنامه دهخدامهیوم . [ م َهَْ ] (ع ص ) شتر بیمار. شتر هیمأزده . || دوست دارنده ٔ زن و عاشق و سرگشته و شیفته از عشق و رونده بر غیر اراده . (آنندراج ).
محیملغتنامه دهخدامحیم . [ م ِ ی َ ] (ع ص ) کودک دانای گرم سر. (منتهی الارب ). کودک تیزفهم . (ناظم الاطباء).
محملغتنامه دهخدامحم . [ م ِ ح َم ْم ] (ع اِ) ظرفی خرد سرتنگ که در آن آب گرم کنند. (منتهی الارب ). ظرفی آهنین یا برنجین سر تنگ که در وی آب گرم کنند. (ناظم الاطباء).
مهامرةلغتنامه دهخدامهامرة. [ م ُ م َ رَ ] (ع مص ) بردن و بیشتر گرفتن از چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بردن همه چیز را. (از ناظم الاطباء). بسیار گرفتن از چیزی . جرف . (از اقرب الموارد).
مهامزلغتنامه دهخدامهامز. [ م َ م ِ ] (ع اِ) ج ِ مهمز. (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به مهمز شود.
مهامسةلغتنامه دهخدامهامسة. [ م ُ م َ س َ ] (ع مص ) با هم راز گفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). مسارّة. (از اقرب الموارد).
مهامشةلغتنامه دهخدامهامشة. [ م ُ م َ ش َ ] (ع مص ) شتابی کردن با هم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). عجله کردن با هم . معاجلة. (از اقرب الموارد).
مهامهلغتنامه دهخدامهامه . [ م َ م ِه ْ ] (ع اِ) ج ِ مَهْمَه ْ. دشتهای دوردست و زمینهای خالی و ویران . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : تا راه توان یافت به دریا ز ستاره تا دور توان گشت به توشه ز مهامه . منوچهری .<b
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن فضل بن عبدالرحمن السامری . در زمان المستکفی باﷲ و بروزگار المطیع ﷲ نیز روزی چند بسرانجام مهام وزارت اشتغال داشت . (دستورالوزراء ص 82 و حبط ج 1 ص 305</spa
غوررسیلغتنامه دهخداغوررسی . [ غ َ رَ ] (حامص مرکب ) به تدقیق رسیدن کاری را. (آنندراج ). تفتیش کنه و حقیقت چیزی . رسیدگی دقیق . تفحص و استقصاء : جمعی نادان ندانند که غوررسی و غایت چنین کارها چیست ؟ (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 99). در باب انتظام
شاخدانلغتنامه دهخداشاخدان . (اِخ ) موضعی بین کشم و قلعه ٔ ظفر (در ولایت بدخشان ). در حاشیه ٔ تاریخ شاهی بنقل از اکبرنامه آمده است « : رای جهان آرای بر آن قرار گرفت که بجهت مزید سرانجام مهام بدخشان و آسودگی سپاه و رعیت ، قشلاق ، درقلعه ٔ ظفر واقع شود. به این عزیمت صائب مت
مهامرةلغتنامه دهخدامهامرة. [ م ُ م َ رَ ] (ع مص ) بردن و بیشتر گرفتن از چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بردن همه چیز را. (از ناظم الاطباء). بسیار گرفتن از چیزی . جرف . (از اقرب الموارد).
مهامزلغتنامه دهخدامهامز. [ م َ م ِ ] (ع اِ) ج ِ مهمز. (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به مهمز شود.
مهامسةلغتنامه دهخدامهامسة. [ م ُ م َ س َ ] (ع مص ) با هم راز گفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). مسارّة. (از اقرب الموارد).
مهامشةلغتنامه دهخدامهامشة. [ م ُ م َ ش َ ] (ع مص ) شتابی کردن با هم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). عجله کردن با هم . معاجلة. (از اقرب الموارد).
مهامهلغتنامه دهخدامهامه . [ م َ م ِه ْ ] (ع اِ) ج ِ مَهْمَه ْ. دشتهای دوردست و زمینهای خالی و ویران . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : تا راه توان یافت به دریا ز ستاره تا دور توان گشت به توشه ز مهامه . منوچهری .<b
ناظم المهاملغتنامه دهخداناظم المهام .[ ظِ مُل ْ م َ ] (اِخ ) میرزا جبار (حاجی ...) مباشر روزنامه ٔ «وقایع اتفاقیه » است . این روزنامه به دوران سلطنت ناصرالدین شاه قاجار و به اشارت امیرکبیر در ایران منتشر شد. رجوع به سبک شناسی بهار ج 3 ص 34
همهاملغتنامه دهخداهمهام . [ هََ ] (ع ص ) مرد دلیر جوانمرد. || (اِ) شیر بیشه .(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به همهوم شود.