مهتدیلغتنامه دهخدامهتدی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) راه راست یافته و راه نموده شده و دلالت شده به راه سلامتی . (ناظم الاطباء). بر راه راست . (مهذب الاسماء). هدایت یافته . راه یافته . راه برده . رشید. راشد. (یادداشت مؤلف ) : من یهد اﷲ فهو المهتدی و من یضلل فاولئک هم الخاسرون .
مهتدیلغتنامه دهخدامهتدی . [ م ُ ت َ ] (اِخ ) ابن حمادبن عمرو الذهلی . امیر بخارا بود و او به امر ابوالعباس طوسی شهر بخارا را باره زد. (از تاریخ بخارا ص 41).
محتذیلغتنامه دهخدامحتذی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) کارکننده بر نهاد کسی . (آنندراج ). تقلیدکننده و اقتداکننده وکسی که بر نهاد دیگری کار کند. || کفش پوشیده . || به کسی پی برده . (ناظم الاطباء).
معتدیلغتنامه دهخدامعتدی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) ستمگر. (ناظم الاطباء). ستمکار. ظالم . بیدادگر. متجاوز از حق . ج ، معتدین . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ولاتعتدوا ان اﷲ لایحب المعتدین . (قرآن 190/2). کذالک نطبع علی قلوب المعتدین . (قرآن <s
مهتدی بالغتنامه دهخدامهتدی با. [ م ُ ت َ بِل ْ لاه ] (اِخ ) (الَ ...) محمدبن واثق . چهاردهمین خلیفه ٔ عباسی . از سال 255 تا 256 هَ . ق . (یازده ماه ) خلافت کرد. شورش غلامان زنج به سرداری علی بن محمدبن عبدالرحمن در زمان او صورت گر
ابوعبدالغتنامه دهخداابوعبدا. [ اَ ع َ دِل ْ لاه ] (اِخ ) محمد مهتدی . رجوع به مهتدی ... و رجوع به محمد... شود.
ابوعبدالغتنامه دهخداابوعبدا. [ اَ ع َ دِل ْ لاه ] (اِخ ) مهتدی باﷲ محمدبن واثق . رجوع به مهتدی ... شود.
بایکباکلغتنامه دهخدابایکباک . (اِخ ) (... ترکی ) یکی از امراء ترک زمان مهتدی عباسی بنا به ضبططبری : و ابن ثوابة از دست مهتدی کاتب بایکباک بود. (از معجم الادباء ج 2 ص 38). و مهتدی بایکباک را و موسی بن بوغا
باکیاللغتنامه دهخداباکیال . (اِخ ) نام سرداری در زمان المهتدی باﷲ خلیفه ٔ عباسی .و مهتدی در باب قتل موسی بن بغا به او نامه نوشت ولی او افشای راز کرد و اتراک دسته جمعی به قتل مهتدی همت گماشتند. رجوع به تاریخ الخلفاء سیوطی ص 241 شود.
مهتدی بالغتنامه دهخدامهتدی با. [ م ُ ت َ بِل ْ لاه ] (اِخ ) (الَ ...) محمدبن واثق . چهاردهمین خلیفه ٔ عباسی . از سال 255 تا 256 هَ . ق . (یازده ماه ) خلافت کرد. شورش غلامان زنج به سرداری علی بن محمدبن عبدالرحمن در زمان او صورت گر