مهماتلغتنامه دهخدامهمات . [ م ُ هَِ م ْ ما ] (ع ص ، اِ) ج ِ مهمة. || ج ِ مهم . || کارها. کارهای خطیر. امور مهم . کارهای سخت . امور بااهمیت . مسائل مهم . مسائل بااهمیت . کارهای پیش آمده . (لغت ابوالفضل بیهقی ) : دیگر سال امیر به بلخ رفت که آنجامهمات بود. (تاریخ بیهقی ص <
مهماتفرهنگ فارسی معین(مُ هِ مّ) [ ع . ] (اِ.) جِ مهمه ؛ 1 - کارهای بزرگ و دشوار. 2 - در فارسی به معنای ابزارآلات جنگی .
زاغۀ مهماتammunition lotواژههای مصوب فرهنگستانمقدار مشخصی از مهمات یکسان با یک شمارهانبار مشخص که تحت شرایط یکسان و برای ساخت و برای عملکرد یکسان همگذاری یا نوسازی شدهاند
زاغۀ مهماتammunition lotواژههای مصوب فرهنگستانمقدار مشخصی از مهمات یکسان با یک شمارهانبار مشخص که تحت شرایط یکسان و برای ساخت و برای عملکرد یکسان همگذاری یا نوسازی شدهاند
زاغۀ مهماتammunition lotواژههای مصوب فرهنگستانمقدار مشخصی از مهمات یکسان با یک شمارهانبار مشخص که تحت شرایط یکسان و برای ساخت و برای عملکرد یکسان همگذاری یا نوسازی شدهاند