مهیجلغتنامه دهخدامهیج . [م ُ هََ ی ْ ی ِ ] (ع ص ) به هیجان آورنده . انگیزاننده .برانگیزنده . برانگیزاننده . آغالنده برآغالاننده . مُهیج . || غبار برانگیزنده . (غیاث ). مُهیج .
معیشلغتنامه دهخدامعیش . [ م َ ] (ع مص ) زیستن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). عیش . معاش . معیشة. و رجوع به معیشة شود. || (اِ) زندگانی . || آنچه بدان زندگانی کنند. || جایی که در آن زندگانی کنند. ج ، معایش . (ناظم الاطباء). و رجوع به معیشة شود.
محجلغتنامه دهخدامحج . [ م َ ](ع مص ) باز کردن گوشت . (از منتهی الارب ): محج اللحم محجاً. || مالیدن رسن را تا نرم گردد: محج الحبل محجاً. || دروغ گفتن . || دروغ زدن . || بسودن چیزی را به چیزی . || برکنده بردن باد خاک را از زمین . (از منتهی الارب ): محجت الریح الارض . || آرمیدن با زن . || شیر خ
محجلغتنامه دهخدامحج . [ م ُ ح ِج ج ] (ع ص )کسی که فرستاده میشود به مکه ٔ معظمه برای حج . (ناظم الاطباء). || به حج فرستنده . (آنندراج ).
محزلغتنامه دهخدامحز. [ م َ ] (ع مص ) مشت زدن بر سینه ٔ کسی . مِحز، نحز، بحز، نهز، لهز، مهز، بهز، لکز، وکز، وهز، لقز، لعز، لبز، لتز، مترادفند. (از تاج العروس ) (منتهی الارب ). || آرمیدن با دختری . محاز. (منتهی الارب ).
فیلم مهیجthriller filmواژههای مصوب فرهنگستانگونهای از فیلم که با ایجاد تعلیق باعث هیجان شدید و اضطراب در تماشاگر میشود
فیلم مهیجthriller filmواژههای مصوب فرهنگستانگونهای از فیلم که با ایجاد تعلیق باعث هیجان شدید و اضطراب در تماشاگر میشود