مواخرهلغتنامه دهخدامواخره . [ م ُ خ َ رَ / خ ِ رِ ] (از ع ، اِمص ) استخاره . (یادداشت مؤلف ) : او به طریقی که او را بود مواخره کرد با خدای تعالی و هیچ جواب نیامد. (تفسیر ابوالفتوح رازی سوره ٔ اعراف ص 488</span
مؤاخرةلغتنامه دهخدامؤاخرة. [ م ُآ خ َ رَ ] (ع مص ) تأخیر کردن و درنگی نمودن و دیری کردن . در آخر نهادن و سپس گذاشتن . (ناظم الاطباء).
مؤاخرةلغتنامه دهخدامؤاخرة. [ م ُآ خ َ رَ ] (ع مص ) تأخیر کردن و درنگی نمودن و دیری کردن . در آخر نهادن و سپس گذاشتن . (ناظم الاطباء).