مواضعهلغتنامه دهخدامواضعه . [ م ُ ض َ ع َ / ض ِ ع ِ ] (از ع ، اِمص ، اِ) مواضعة. مواضعت . قرارداد و شرکت با هم . آگاهی از رای یکدیگر و همرایی و گفتگوی با هم . (ناظم الاطباء). موافقت در امری . نهادن بر... بر چیزی با یکدیگرسازواری و موافقت نمودن . با یکدیگر قرار
مواضعهفرهنگ فارسی عمیدبا هم در کاری یا امری متفق و همدست شدن؛ قرار گذاشتن با یکدیگر برای انجام دادن کاری.
مواضعهفرهنگ مترادف و متضاد۱. قرارداد، نهاد، وضع ۲. قرارومدار، تبانی ۳. سازواری، موافقت ۴. قرارگذاشتن، وضع کردن
موادعهلغتنامه دهخداموادعه . [ م ُ دَ ع َ / دِ ع ِ ] (از ع ، مص ، اِمص ) آشتی . مصالحه . آشتی کردن . صلح کردن . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به موادعت و موادعة شود. || یکدیگر را وداع کردن . (غیاث ). و رجوع به موادعت شود.
موادعةلغتنامه دهخداموادعة. [ م ُ دَ ع َ ] (ع مص ) صلح نمودن و آشتی کردن با کس یا کسانی . (از ناظم الاطباء). مصالحة. (تاج المصادر بیهقی ). مهاودة. (تاج المصادر). با هم صلح نمودن و آشتی کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مصالحه .
مواضعةلغتنامه دهخدامواضعة. [ م ُ ض َ ع َ ] (ع مص )باهمدیگر گرو بستن . (از منتهی الارب ). گرو بستن با کسی . (ناظم الاطباء). با کسی گرو بستن . (تاج المصادر بیهقی ). || متارکه کردن خرید و فروخت را. (ناظم الاطباء). ماندن خرید و فروخت با هم . || بر چیزی موافقت و سازواری نمودن و قرار دادن . (منتهی ال
مَّوَاضِعِهِفرهنگ واژگان قرآنمحلهاي قرار گرفتن مراد از تحريف کلمات از مواضعش در عبارت "يُحَرِّفُونَ ﭐلْکَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ"اين خواهد بود که کلمهاي را در غير آنجايي که بايد به کار رود استعمال کنند ، مثلا وقتي کساني ميگويند : سمعنا که بخواهند اعلام اطاعت کنند ، و در اين صورت جا دارد دنبالش بگويند : و اطعنا نه اين که بگويند :
قراردادفرهنگ مترادف و متضادپیمان، پیماننامه، عهدنامه، قولنامه، کنترات، معاهده، مقاوله، مقاولهنامه، مواضعه، میثاق
مواضعاتلغتنامه دهخدامواضعات . [ م ُ ض َ ] (ع اِ) ج ِ مواضعة. (ج ِ مواضعت و مواضعه ) به معنی قرارها و قرار نهادن ها و موافقتها و سازواریها و نهادنیها و قراردادها. (یادداشت مؤلف ). قراردادها و گفتگویهای با هم . (ناظم الاطباء) : بوسهل زوزنی بود در آن میانه ، کار و بار همه و
نهادنفرهنگ مترادف و متضاد۱. قراردادن، گذاشتن، نصب کردن ۲. مقرر کردن، مواضعه کردن، وضع کردن، وضع ۳. قرارگذاشتن، قرادادبستن، معاهدهبستن ۴. تعیین کردن، معین کردن ۵. ادا کردن، پرداختن ≠ برداشتن
مواضعتلغتنامه دهخدامواضعت . [ م ُ ض َ / ض ِ ع َ ](از ع ، اِمص ، اِ) مواضعة. (ناظم الاطباء). قرارگذاری . قرارداد. قراردادی متضمن شروط خاص و تعهدات معین . عهد. پیمان . قولنامه . مواضعه . (از یادداشت مؤلف ). ورجوع به مواضعه شود : گفت پس نس
باغ هلالیلغتنامه دهخداباغ هلالی . [ غ ِ هَِ ] (اِخ ) باغی بوده است در کرمان . در جامعالتواریخ حسنی ازاین باغ نام برده شده و گوید که دولتشاه (حاکم شاه شجاع در کرمان ) در باغ هلالی ، درپای غار مجرمان (؟) مواضعه کرد... رجوع به حواشی تاریخ کرمان ص 211 شود.