موروثلغتنامه دهخداموروث . [ م َ ] (ع ص ) هر چیز که به ارث رسیده باشد. مال موروث ،مال به ارث رسیده . (ناظم الاطباء). هرچیز که میراث گرفته شده . (آنندراج ). موروثه . آنچه از ملک و مال به ارث به کسی رسیده باشد. مقابل مکتسب . ملک و مال ارثی . (یادداشت مؤلف ) : اگر سلطان مع
عروسک تکمیلهایmarotte/ marotواژههای مصوب فرهنگستانعروسکی که میلۀ سر آن ثابت است و از بدن عروسکگردان به جای بدن عروسک استفاده میشود
مورودلغتنامه دهخدامورود. [ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ارنگه بخش کرج شهرستان کرج ، واقع در 38 هزارگزی شمال خاوری کرج با 479 تن سکنه . آب آن از چشمه سار و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج <span class="hl" dir="ltr"
مورودلغتنامه دهخدامورود. [ م َ ] (ع ص ) تب زده . (منتهی الارب ). آنکه مبتلا به تب نوبه باشد. (ناظم الاطباء). || تب آمده . (دهار) (مهذب الاسماء). تب به نوبت آمده . (منتهی الارب ). || واردشده و آمده . (ناظم الاطباء). || ورود کرده شده .(غیاث ) (آنندراج ). || وظیفه خوانی نموده . (غیاث ). وظیفه خوا
مَوْرُودُفرهنگ واژگان قرآنآبی که به لب آن رسیده اند- آنچه در آن وارد می شوند (بِئْسَ ﭐلْوِرْدُ ﭐلْمَوْرُودُ :بد سهمى است [آتشى] كه در آن وارد مىشود.کلمه وَرَد در اصل لغت به معناي قصد رفتن بسوي آب است و به تدريج در چيزهاي ديگر استعمال شده ، مثلا گفتهاند : وردت الماء - به لب آب رفتم مصدر آن ورود و اسم فاعلش وارد و اسم مفعولش م
موروث گاهلغتنامه دهخداموروث گاه . [ م َ ] (اِ مرکب ) این ترکیب در بیت ذیل از مسعودسعد آمده است به معنی محلی موروث ،ملک موروث ، جائی که به ارث رسیده باشد : ترا هندوستان موروث گاه است که از خلقت زمستانش بهار است .مسعودسعد (دیوان ص <span class="hl
موروثةلغتنامه دهخداموروثة. [ م َ ث َ ] (ع ص ) تأنیث موروث . اموال موروثه یا اخلاق موروثه ، به ارث رسیده . (از یادداشت مؤلف ). رجوع به موروث شود.
موروثیلغتنامه دهخداموروثی . [ م َ ] (ص نسبی ) آنچه به ارث رسیده باشد و مال موروث . ضد مکتسبی . (ناظم الاطباء). ارثی . به ارث رسیده . از راه ارث رسیده ، مقابل مکتسب .(از یادداشت مؤلف ) : ملک موروثی پدرخواستند. (گلستان ). در واقع او را بهادری و پهلوانی موروثی بود. (ظفرنام
مکتسبلغتنامه دهخدامکتسب . [ م ُ ت َ س َ ] (ع ص ) به سعی و طلب حاصل کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). ورزیده شده و کسب شده و به سعی و کوشش حاصل شده . (ناظم الاطباء). مُقتَرَف . به دست کرده . حاصل کرده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مقابل موروث : هم در این مجلس فرمود به نام
اتلادلغتنامه دهخدااتلاد. [ اَ ] (ع ص ، اِ) مال قدیم موروث . || ستوری که نزد صاحبش زاده یا نتاج داده باشد. || (اِخ ) بطنهاست از عبدالقیس .
دولت خوردهلغتنامه دهخدادولت خورده . [ دَ / دُو ل َ خوَرْ / خُر دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) آنکه مال بسیار موروث یا مکتسب خود را تمام صرف کرده و اینک فقیر و مسکین است . (یادداشت مؤلف )
مورثلغتنامه دهخدامورث . [ رَ ] (ع ص ) وارث قرار داده شده . || مال موروث . (ناظم الاطباء). مرده ریگ : و امیدهای بندگان مخلص در آنچه دیگر اقالیم عالم در خطه ٔ ملک میمون خواهد افزود و مورث و مکتسب اندر آن بهم پیوست هرچه محکمتر. (کلیله و دمنه ).
ابوالحسن قطب شاهیلغتنامه دهخداابوالحسن قطب شاهی . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ن ِ ق ُ ] (اِخ ) هفتمین و آخرین از سلاطین قطب شاهی در غلکنده ، فرزند عبداﷲ قطب شاه . او در سال 1083 هَ . ق . بسلطنت موروث رسید و در 1098 مغلوب عالمگیر پادشاه مغول هند شد
موروث گاهلغتنامه دهخداموروث گاه . [ م َ ] (اِ مرکب ) این ترکیب در بیت ذیل از مسعودسعد آمده است به معنی محلی موروث ،ملک موروث ، جائی که به ارث رسیده باشد : ترا هندوستان موروث گاه است که از خلقت زمستانش بهار است .مسعودسعد (دیوان ص <span class="hl
موروثةلغتنامه دهخداموروثة. [ م َ ث َ ] (ع ص ) تأنیث موروث . اموال موروثه یا اخلاق موروثه ، به ارث رسیده . (از یادداشت مؤلف ). رجوع به موروث شود.
موروثیلغتنامه دهخداموروثی . [ م َ ] (ص نسبی ) آنچه به ارث رسیده باشد و مال موروث . ضد مکتسبی . (ناظم الاطباء). ارثی . به ارث رسیده . از راه ارث رسیده ، مقابل مکتسب .(از یادداشت مؤلف ) : ملک موروثی پدرخواستند. (گلستان ). در واقع او را بهادری و پهلوانی موروثی بود. (ظفرنام