موریانهلغتنامه دهخداموریانه . [ ن َ /ن ِ ] (اِ) زنگاری باشد که آهن و فولاد را ضایع کند. (برهان ). زنگاری که آهن و فولاد را ضایع می کند به طوری که از صیقل کردن برطرف نشود. (ناظم الاطباء). مورانه . مورجانه . مورچانه . (غیاث ) (آنندراج ) : <
موریانهفرهنگ فارسی عمیدنوعی حشره با آروارههای قوی که بهصورت اجتماعی زندگی کرده و از چوب تغذیه میکند.
موریانهفرهنگ فارسی معین(نِ) (اِ.) حشره ای است از راستة آرکیپترها که نزدیک به راستة رگ بالان است . موریانه حشره ای است اجتماعی .
مورانهلغتنامه دهخدامورانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) مورجانه . موریانه . زنگی است که در آهن پیدا شود و به پرداخت زدوده نگردد. (از آنندراج ) (از انجمن آرا) (یادداشت لغت نامه ). رجوع به مورچانه و موریانه شود.
مورچانهلغتنامه دهخدامورچانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) موریانه . زنگار آهن و فولاد. (ناظم الاطباء). موریانه است و آن زنگاری باشد که در آهن و فولاد به هم می رسد. (برهان ). زنگاری که در ذات آهن دررود و به صیقل دور و کم نشود. از مور به معنی معروف و چانه حرف نسبت ،
مورچانهلغتنامه دهخدامورچانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ)مور. در بعضی لهجه ها مورچه . (یادداشت مؤلف ). مورچه (در تداول مردم قزوین ). رجوع به مور و مورچه شود.