لغتنامه دهخدا
موس موس کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آواز برآوردن از لبهای جمعآمده و نفسهای آرام به توالی به درون کشنده . || (اصطلاح عامیانه ) دم جنبانیدن و پوزه به پر و پای کسی مالیدن چنانکه سگ . مانند سگ دهان سودن به هرجای . (یادداشت مؤلف ). مانند سگ دنبال کسی با حال تبصبص و تملق یا تملقی